بخش ۱۲۸ - رها شدن نهنکال دیو از بند و چگونگی آن
بتندید آن دیو تیره روان
ازو قلوش گرد شد ناتوان
بتابید رو باز آن ارجمند
سرانجام دستش رها شد ز بند
دلیری کجا نام فرهاد بود
به چستی به ماننده باد بود
ز شیران جنگی خاور بدی
به میدان کینه دلاور بدی
ز جا جست و برداشت شمشیر تیز
بدان تا برآرد برو رستخیز
بغرید کای دیو تیره سرشت
چو دیوان دوزخ بد اندام و زشت
مگر دور دیدی تو بازوی سام
که خواهی رهانی تن خود ز دام
به یزدان دادار کیهان خدیو
که از جان شومت برآرم غریو
بگفت و یکی حمله آورد سخت
تو گفتی فرو ریخت برگ درخت
بزد تیغ و به روی نشد کارگر
نهنکال آشفت از آن نامور
بیازید چنگال از خشم و کین
ربودش ز میدان و زد بر زمین
به ناخن تنش را ز هم بردرید
که شد مرد از بیم او ناامید
به لشکر درافتاد دیو دمان
بسی نامور را سرآمد زمان
خبر شد به نزدیک فغفور چین
ز پیکار آن دیو پر خشم و کین
همان دم به شادی برآمد به اسپ
بدان دشت آمد چو آذرگشسپ
بسی گشت هر سو همی بنگرید
خوش آمدش و چون کار از آن گونه دید
درآمد بر دیو فغفور شاه
ستودش فراوان در آن رزمگاه
برو آفرین کرد و تحسین نمود
کز ان گونه او دست خود را گشود
چنین گفت او را که ای نامدار
مر این رزمگه را غنیمت شمار
که گم شد سپهدار فرخنده سام
که زهر اجل شد مر او را به کام
ندانست کس کار و کردار او
که چون گرم گردید بازار او
ز کینش مرا دور شد خورد و خواب
ز چشمم روان گشت سیلاب آب
چنان چون که او گم شد اندر جهان
تو را من یکی بندهام در جهان
بخندید ازو خوش نهنکال دیو
سوی لشکر آورد بانگ و غریو
همی گشت و میجست و میبست دست
همه لشکر سام یل برشکست
همه گنج و خرگاه تاراج کرد
برآورد از تاج و از تخت گرد
به غارت ببردند بسیار چیز
نماندند بر دشت چین یک پشیز
از آنجا سوی چین نهادند روی
همه مردم چین پر از گفتگوی
که زین گونه شد کار فرخنده سام
ز مکر زمانه شدش تلخ کام
همه کار این چرخ دل خستن است
دگر تا چه زاید شب آبستن است
چنین است آئین چرخ دو رنگ
دهد شهد گاهی و گاهی شرنگ
چو زنبور دان چرخ وارون و بس
دهد نوش و نیشت رساند ز پس
غنیمت شمر صبحت دوستان
که با خار باشد گل بوستان
بود زندگانی، گل و مرگ، خار
چو یابی گلستان غنیمت شمار
دگر باز گردم سوی داستان
بپیوندم از گفته باستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، مبارزهای بین فرهاد و یک دیو تیرهرو روایت میشود. فرهاد، با دلیری و شجاعت، به میدان میآید تا با دیو بجنگد و از او درخواست میکند که تن خود را از دام نجات دهد. در این نبرد، فرهاد با شمشیرش به دیو حملهور میشود، اما دیو به شدت او را میزند و حتی باعث ناامیدی او میشود. جنگ میان آنها شدت میگیرد و خبر این نبرد به فغفور چین میرسد. فغفور با شادی و تحسین به میدان میآید و به فرهاد میگوید که این نبرد را غنیمت بشمارد. اما در این میان، سام (پدر فرهاد) گم شده و بر او تأسف میخورد. شعر به نکتهای عمیق در مورد تناقضات زندگی و تقدیر اشاره میکند، که گاه خوشیها و ناامیدیها همزمان با هم وجود دارند. پایان شعر به غنیمت شمردن لحظات خوب زندگی و یادآوری داستانهای کهن برمیگردد.
هوش مصنوعی: دیو سیاهدل از او دور شد و قویتر شد؛ او اکنون ناتوان و ضعیف گردید.
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن و بر آن موجود ارزشمند بتاب، زیرا سرانجام دستش از قیود و محدودیتها آزاد شد.
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری فرهاد را نمیتوان با سرعت و چابکی باد مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: شما به میدان نبرد آمدهاید و نشاندهندهی شجاعت و قدرت شیرهای جنگی هستید. در اینجا، به وضوح به روحیهی جنگاورانه و دلاوری شما اشاره شده است.
هوش مصنوعی: از جای خود برخاست و شمشیر تیز را برداشت تا بتواند با آن قیام و مبارزه کند.
هوش مصنوعی: صدای خوفناک و ترسناکی از موجودی زشت و بدطینت به گوش میرسد که همچون دیوان جهنم، هولناک و نازیباست.
هوش مصنوعی: آیا توانستهای به قدرت و نیروی سام (شخصیت افسانهای) نگاهی بیاندازی که میخواهی خود را از درد و زخمها نجات دهی؟
هوش مصنوعی: به خداوندی که خالق جهان است، قسم میخورم که از دل و جان تو به شدت فریاد میزنم.
هوش مصنوعی: او سخن گفت و یکی حملهای شدید انجام داد، بهطوریکه گویی برگ درختی بر زمین ریخت.
هوش مصنوعی: او تیغ خود را کشید و به روی او کارگر نشد، نهنگ بزرگ نیز به خاطر آن نام آشنا به تلاطم افتاد.
هوش مصنوعی: با خشم و کینه به او حمله کرد و او را از میدان مبارزه بیرون کشید و بر زمین انداخت.
هوش مصنوعی: او با ناخن خود مژههایش را از هم جدا کرد، چون ناامید شد که از ترس او، آن مرد به خاطر او دیگر برنمیگردد.
هوش مصنوعی: دیو در جنگ با لشکر به میدان آمد و زمان پایان بزرگی نامآوران رسید.
هوش مصنوعی: فغفور چین از نبرد با دیوی خشمگین و کینهتوز آگاه شد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، شادی به همراه اسب به دشت وارد شد، مانند آذرگشسپ، که نماد قدرت و شجاعت است.
هوش مصنوعی: او به دور و اطراف خود نگریست و از دیدن زیباییها و خوشیها شادمان شد، اما وقتی به وضعیت موجود نگاه کرد، فهمید که آنگونه که باید نیست.
هوش مصنوعی: فغفور شاه بر دیوان پیروز شد و در میدان جنگ، او را بسیار ستایش کردند.
هوش مصنوعی: برو و او را تحسین کن، زیرا او از چنین رفتارهایی دست بر داشته است.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای فرد مشهور، این میدان نبرد را مغتنم بشمار.
هوش مصنوعی: سپهبد خوشبخت سام گم شده است و مرگ او به کام خود رسید.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که او چه کارها و رفتارهایی دارد، و وقتی که اوضاع برایش به نفعش پیش میرود، چه شلوغی و جنبوجوشی به راه میاندازد.
هوش مصنوعی: به خاطر دشمنیاش، خواب و آرامش از چشمانم رفته و اشکهای من مانند سیلاب جاری شده است.
هوش مصنوعی: به گونهای که او در این دنیا گم شده است، من نیز یکی از بندگان او در این جهان هستم.
هوش مصنوعی: از او بخندید و خوشحال شدند، دیو به سمت لشکر رفت و با صدای بلند فریاد زد.
هوش مصنوعی: او به دنبال پیروزی بود و تلاش میکرد تا دست همه سپاهیان سام را شکست دهد.
هوش مصنوعی: تمام ثروت و مقر زندگی را به غارت برد و از تاج و تخت او بالا رفت.
هوش مصنوعی: آنها بسیاری از چیزها را دزدیدند و دیگر چیزی در دشت چین باقی نمانده است، حتی یک سکه کوچک.
هوش مصنوعی: از آنجا به سوی چین حرکت کردند و همه مردم چین مشغول صحبت و گفتگو بودند.
هوش مصنوعی: کارهای خوب سام به خاطر دسیسههای زمانه به تلخی و دشواری تبدیل شد.
هوش مصنوعی: همه ما در زندگی با چرخش زمان و رویدادهایی که برایمان پیش میآید روبرو هستیم و این چرخش ممکن است ما را خسته کند. اکنون باید دید که چه چیزی در آینده خواهد آمد و چه تغییراتی به دنبال خواهد داشت.
هوش مصنوعی: این طبیعت زندگی است که گاهی شیرینی و خوشی به ما میدهد و گاهی تلخی و درد.
هوش مصنوعی: همچون زنبور که در گردشی معکوس میچرخد و هم از شهدش شیرینی میدهد و هم نیشی دارد که آسیب میزند، در واقع در زندگی همواره با دو جنبه خوب و بد روبهرو هستیم.
هوش مصنوعی: دوستیهای واقعی و لحظات خوب را ارزشمند بدان، چون در زندگی ممکن است با مشکلات و ناگواریها روبهرو شوی، شبیه به اینکه گلها در باغ با خارها همنشیناند.
هوش مصنوعی: زندگی مانند گل است و مرگ مانند خار؛ وقتی به گلستان رسیدی، از آن لذت ببر و آن را گرامی بدار.
هوش مصنوعی: من دوباره به سوی روایتها برمیگردم و از گفتههای قدیم پیروی میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۳۰
همه کار این چرخ دل خستن است
دگر تا چه زاید شب آبستن است
فریب جهان قصهٔ روشن است
ببین تا چه زاید شب آبستن است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.