بخش ۱۲۷ - آگاه شدن فغفور از گم شدن پریدخت
دم شیر جاروب راهش شده
ستون فلک تیر آهش شده
همی گرد بر گرد او ببر و شیر
ز آهو پلنگان نخجیرگیر
ابر گرد او حلقه بسته همه
شبان گشته درندگان چون رمه
شده چشم گردون نمکدان او
دم شیر گشته مگس ران او
به سر برش و مرغان همه سایهدار
همان پیش او هر زمان پردهدار
به هر سو که میرفت همره بدید
به گردش همه گاه و بیگه بدید
در آن چشمه چشمش به راه پری
که آرد خبر زهره از مشتری
امیدش که شاید ز غم وا رهد
که رضوان خبر از نگارش دهد
نه آگاه از گردش روزگار
که دیگر چه آراست مکاره کار
که صد داغ دیگر به داغش نهاد
بدین گونه خواهد سراغش بداد
وزین سو قمرتاش از درد عشق
نشسته به رخسارهاش گرد عشق
شب و روز آرام و خوابش نبود
که جز وصل جانان حسابش نبود
همه روز رهوار آن باغ بود
دل خسته از هجر او داغ بود
پرینوش بر وی در وصل بست
نداده کلید وصالش به دست
دگر ره نیامد بر آن بوستان
فراموش گشتش غم دوستان
پس از هفتهای سوی بستان شتافت
چو آمد پریدخت مه رو نیافت
سراسیمه شد زان پرینوش ماه
جهان گشت در پیش چشمش سیاه
گریبان بدرید مو را بکند
فغانش برآمد به چرخ بلند
همه بند او را به هم برشکست
درآمد به سردابه مانند مست
پری رخ پریدخت را چون ندید
همه جامه از غم به تن بردرید
به ناخن خراشید رخساره ماه
پر از خون شدش هر دو چشم سیاه
ز ایوان به یکباره برخاست جوش
ز خوبان چین بر فلک شد خروش
همه فال بازیچهشان گشت راست
چنان شد که فغفور چینی بخواست
خبر شد به فغفور چنین زان صنم
که آن مه ز سردابه گردید کم
بیامد به ایوان دستور پیر
ز اندیشه گشته رخش چو زریر
ز هر سو بگشتند و آن مه نبود
جهان گشت در چشم ایشان کبود
که آیا کجا رفت و چون بود کار
ز سردابه چون گشت گم آن نگار
هی گفت فغفور مانا که سام
ز سردابه برده است ماه تمام
همه چاره ما به هم برشکست
به آسانیش باز آمد به دست
قمرتاش بشنید و با شاه گفت
که این رازم آرم برون از نهفت
ببینم که چونست کردار سام
چه گوئی به آن گرد سالار نام
پس آنگه دهم شاه را آگهی
دل خود ازین درد سازم تهی
بگفت و نشست از بر بادپا
سوی لشکر سام یل کرد را
درآمد به لشکر قمرتاش چین
خبر جست از کار آن نازنین
من از پی بسی راه و بیره شدم
نه آگاه از آن گرد گمره شدم
بسی کوه و هامون بگردیدهام
نشانی ز سالار نشنیدهام
قمرتاش یکسر همه باز گفت
برون کرد آن راز را از نهفت
ز سردابه و کار و مرگ و ستیز
کزو خاست در دهر صد رستخیز
چو قلواد و قلوش شنیدند راز
که زنده است آن گلرخ دلنواز
چنین گفت شاید که سام سوار
ز سردابه بر دست آن گلعذار
چرا پس نیامد سوی لشکرش
اگر نه از آن ماه گشته سرش
به قلوش چنین گفت قلواد شیر
که من میروم از پی دار و گیر
که شاید نشانی به دست آورم
ابر لشکر غم شکست آورم
ببینم رخ گرد سالار نیو
تو ایدر مشو غافل از کار دیو
که ناگه رها گردد این بدسگال
که او را نباشد به گیتی همال
قمرتاش و قلواد همره شدند
شتابنده بر راه و بیره شدند
چو سلطان انجم به تیغ و سپر
نشست از بر تخت با زیب و فر
جهانی به پیشش به پا خاستند
کمربسته گیتی بیاراستند
نهنکال آن نره دیو دمان
شبی کرد نیرو به بند گران
چو قلوش چنان دید برداشت گرز
برافراخت سوی نهنکال برز
بزد گرز بر شانه دیو نر
که آن بدگهر را نبد زان خبر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی یک شیر است که به شدت غمگین و نالان است و در احساساتش به سمت بالندگی و نجابت جهان میرسد. او به دنبال آهو و پلنگها میگردد و در این میان مشکلات و چالشهایی را تجربه میکند. شاعر به توصیف زیباییهای دنیای افسانهای و عشق میپردازد و همچنین به دردی که در دل قهرمان داستان، سام، وجود دارد، اشاره میکند. سام به خاطر عشقش در جستجوی محبوبش به نام پریدخت است و با مشکلاتی روبرو میشود. در طول این سفر، سام با موانع زیادی مواجه است و شعف و غم عشق را در کنار هم تجربه میکند. در نهایت، داستان به جستجو برای یافتن عشق و غلبه بر مشکلات و چالشها ادامه مییابد.
هوش مصنوعی: تنفس شیر به قدری قوی و تاثیرگذار است که میتوان آن را به عنوان تکیهگاهی برای آسمان تصور کرد و نالههایش به گونهای است که مانند تیرهایی به آسمان میرسند.
هوش مصنوعی: همواره دور او بگرد و شیر و پلنگانی را که شکار آهو میکنند، ببین.
هوش مصنوعی: ابر دور او را احاطه کرده و در شب، مانند حیواناتی که دور یک چرنده جمع شدهاند، درندگان به او نزدیک شدهاند.
هوش مصنوعی: چشم آسمان مانند نمکدان او شده و مگس بر روی پای او مانند دم شیر گشته است.
هوش مصنوعی: بر فراز سرش، پرندگان همیشه در سایهاش هستند و هر لحظه برای او پردهداری میکنند.
هوش مصنوعی: هر جا که میرفت، همراه او سرگردان بود و هر لحظه به دور و برش نگاه میکرد.
هوش مصنوعی: در چشمان او چشمهای وجود دارد که به سوی پری مینگرد، که خبر زهره را از سیاره مشتری میآورد.
هوش مصنوعی: او منتظر است که شاید از غم رهایی یابد و خبر خوشی از رضوان به او برسد.
هوش مصنوعی: انسان از تغییرات و پیچیدگیهای روزگار بیخبر است و نمیداند که زندگی چگونه او را به سمت مسائل و چالشهای جدید میکشاند.
هوش مصنوعی: او دلی پر از درد و حسرت دارد و هر روز بر غم و اندوه او افزوده میشود. حالا به یاد آن داغ بزرگ میافتد و همچنان در پی یادآوری آن است.
هوش مصنوعی: در اینجا، معشوق به خاطر درد و رنجی که از عشق میکشد، حالت غمگینی به چهرهاش دارد و این حالت نشان از عاطفه و اثر عشق در جان اوست.
هوش مصنوعی: شب و روز او هیچ آرامی نداشت و نمیتوانست بخوابد، زیرا جز وصال محبوبش هیچ چیز اهمیت نداشت.
هوش مصنوعی: هر روز همچون پرندهای آزاد به آن باغ میرفتم، در حالی که دلم به خاطر دوری او آکنده از غم و التهابی عمیق بود.
هوش مصنوعی: زیبایی همچون پری در آغوشش قفل کرده و به کسی کلید وصال او را نداده است.
هوش مصنوعی: دیگر راهی به آن باغ نمیرسد و غم دوستان در دل فراموش شده است.
هوش مصنوعی: پس از یک هفته، به سوی باغ حرکت کرد، اما وقتی رسید، دختر زیبای پریمانند را نیافت.
هوش مصنوعی: او از دیدن آن پری زیبا به شدت دچار حیرت و اضطراب شد و به همین خاطر، دنیا در مقابل چشمانش تیره و تار شد.
هوش مصنوعی: او با شدت و غم و اندوه، گریبان خود را پاره کرد و موی سرش را کند، و صدای بلندش به آسمان رسید.
هوش مصنوعی: تمامی محدودیتها و قید و بندهای او فروریخت و او به مانند فردی مست و شاداب به درون اتاق تاریک و عمیق درآمد.
هوش مصنوعی: چون نتوانست چهرهی دختر پری را ببیند، از شدت اندوه و ناراحتی تمام لباسهایش را از تن بیرون آورد.
هوش مصنوعی: به ناخن خود صورت زیبا را خراشید و از آن جای زخم، خون جاری شد و هر دو چشمش سیاه گشت.
هوش مصنوعی: از ایوان ناگهان صدای شوق و شادی از دل زیباییها برخاست و این سر و صدا به آسمان رسید.
هوش مصنوعی: همه چیز برای فال گرفتن به خوبی پیش رفت، مانند زمانی که فغفوری چینی درخواست کرد.
هوش مصنوعی: خبر به فغفور رسید که آن محبوبه، مانند ماه، از سرداب به بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: دستور پیر به ایوان آمد، چهرهاش مانند زر (طلا) درخشید و از اندیشه و تفکر نشانههایی در چهرهاش نمایان بود.
هوش مصنوعی: از هر طرف جستجو کردند اما آن ماه (عزیز) پیدا نشد، همین باعث شد که جهان در نگاه آنها تیره و تار شود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی در مورد جایی که محبوبش رفته و وضعیت کار او در سردابه (جای خاصی) فکر میکند و از این که آن نگار (معشوق) چگونه گم شده، ناراحت است. او به یاد محبوبش افتاده و نگران است که چرا و چگونه او دیگر در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: گفته شده که فغفور مانا، مانند ماهی تمام و کامل، از سردابه (محل سکونت) سام بیرون آمده است. این نشاندهنده ظهور یا معرفی شخصیتی مهم و برجسته است، که مانند ماه درخشان و کامل، درخشندگی و اهمیت خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تمام راهحلهای ما به نحوی شکست خورد، اما در نهایت باز هم به سادگی به دست آمد.
هوش مصنوعی: ماه من در دل شب شنید و با پادشاه گفت که این راز را از درون پنهانی بیرون میآورم.
هوش مصنوعی: نگاهی به رفتار و کردار سام بینداز و بگو درباره آن رئیس و سردار چه فکر میکنی.
هوش مصنوعی: سپس به شاه خبر میدهم که دل خود را از این درد خالی کنم.
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و سپس به آرامی به سوی لشکر سام یل رفت.
هوش مصنوعی: خبر به لشکر قمر تاش چین رسید که از کار آن نازنین اطلاعاتی کسب کنند.
هوش مصنوعی: من در جستجوی راههای هموار و روشن هستم، اما به ناچار در پیچ و خم زندگی گمراه میشوم.
هوش مصنوعی: من در میان کوهها و دشتها بسیار گشتهام، اما هیچ نشانی از رهبر و سالار نیافتهام.
هوش مصنوعی: ماه درخشان به یکباره همه چیز را فاش کرد و رازی که پنهان بود را نمایان ساخت.
هوش مصنوعی: از سردابه و کار و مرگ و نبرد، که از آن جا در دنیا صدها قیامت شکل گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی قلواد و قلوش صدای راز را شنیدند، دانستند که آن گلرخ دلنواز هنوز زنده است.
هوش مصنوعی: او گفت احتمالش هست که سام سوار بر اسب در دست آن گل خوشرنگ به خواب رفته باشد.
هوش مصنوعی: چرا او به سوی سپاهش برنگشت، اگر نه به خاطر این است که سرش به خاطر آن ماه تغییر کرده است؟
هوش مصنوعی: به قلوش گفت: من به دنبال شکار میروم و آمادهام تا طعمهای را به دام بیاندازم.
هوش مصنوعی: شاید بتوانم نشانهای پیدا کنم تا پیروز بر افکار ناامید کنندهام شوم.
هوش مصنوعی: ببینم چهره زیبا و پرشکوه تو را، اما بیتوجهی به کارهای شیطانی نکن.
هوش مصنوعی: ناگهان این人为 بدخواه از زندان آرزوها رها میشود، کسی که در این دنیا همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: ماه و تاریکی به سرعت در کنار هم حرکت کردند و بر روی مسیر خود به جلو رفتند و به جستجوی چیزی پرداختند.
هوش مصنوعی: فرمانروای ستارهها با قدرت و شکوه، بر تخت نشسته و با زینتها و زیباییهای فراوان خود را آراسته است.
هوش مصنوعی: مردم جهان برای او به پا خاستند و آماده شدند تا دنیای خود را زیبا کنند.
هوش مصنوعی: آن نهنگ بزرگ و نیرومند در شبی، قدرتی فوقالعاده به دست آورد و به زنجیرهایی سنگین گرفتار شد.
هوش مصنوعی: وقتی قهرمان آن صحنه را دید، با قدرت و خشم گردنکلفت جلوی او را هدف قرار داد و شمشیرش را بالا برد.
هوش مصنوعی: با ضربهای محکم بر شانه دیو نر بزن، زیرا که آن موجود بدذات از این موضوع بیخبر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.