چنین داد دهقان شیرین کلام
ز فغفورشاه و ز فرخنده سام
که چون نامه سام را خواند شاه
برافراخت با سروران سپاه
همانگه یکی نامه پاسخ نوشت
به باغ حیل تازه نخلی بکشت
سر نامه بود از نخست آفرین
بدان کو ز دیو دژم جست کین
سپهدار ایران زمین سام گرد
که گو از همه نامداران ببرد
دگر گفت چون نامه آمد به من
شدم شاد با نامور انجمن
پس از نامه زی سام رای آورم
همه عهد و پیمان به جای آورم
شهنشاه چین را نبود این خبر
که هست آگه از مکرش آن نامور
همه چنگ و نیرنگ را داد ساز
بدان تا سرش را درآرد به گاز
چو شد نامه نامور اسپری
نهاد از برش مهر انگشتری
فرستاده را خلعت آراست شاه
برافراخت با سروران سپاه
چو او شد در راز را باز کرد
سخنها بدین گونه آغاز کرد
که ای نامداران جنگی سران
ز لشکر گزینید نیزهوران
بپوشید در زیر جامه زره
زنید از نهانی زره را گره
کز ایدر سوی سام یل رو نهم
همه داوریها به یک سو نهم
ز راهش سوی شهر باز آوریم
سرش را به دام گداز آوریم
چو سرگرم گردد ز جام شراب
دهیم از تف تیغش آنگه کباب
سرش را درآریم در زیر پا
وز آن پس برآئیم بر بادپا
دگر سوی یارانش کین آوریم
سران یکسره بر زمین آوریم
برین بر نهادند و برخاستند
سپاه گرانی بیاراستند
نهان هر کسی زیر جامه زره
بپوشید و برزد زره را گره
شهنشاه چین نیز چون بانگ خاست
بپوشید ساز و غم از دل بکاست
نشست از بر باره که سرین
برون آمد آنگاه از شهر چین
ابا او یکی لشکر بیکران
زره کرده در زیر جامه نهان
به رسم پذیره به دریا کنار
براندند با نامور شهریار
چو شد نامه شاه چین سوی سام
طلب کرد نامآوران را تمام
مر آن نامه را خواند فرخ دبیر
شگفتی فرو ماند سام دلیر
همی گفت شه چاره جوید مگر
به دامم درآرد دگر باره سر
ولی مرغ زیرک چو از دام جست
نگردد به دام دگر پای بست
درین بد که آمد سواری ز راه
همی مژده دادش ز فغفور شاه
که آمد شه چین پذیره چو باد
ز بهر دل پهلو پاک زاد
سزد گر پذیره شود سام گرد
که شه سویش از دل همی ره سپرد
سبک سام نیرم درآمد چو باد
ابا نامداران فرخ نژاد
که بودند گردنکش انجمن
نیارست تا باز راند سخن
سزد گر جهان پهلو سرفراز
بباید پژوهش نماید ز راز
به خرگاه او شد دلیر گزین
فرستاده برجست و کرد آفرین
که روی جهانجوی فرخنده باد
چو فغفور چینت دو صد بنده باد
غلام پرینوش خاقان منم
یکی محرم راز شاهان منم
یکی نامه دارم از آن ماهروی
به نزد جهانجوی پرخاشجوی
چو فرمان دهی نامه آرم برون
به نیکاختری گردمت رهنمون
بخندید پهلو از این کامهاش
طلب کرد از مهر دل نامهاش
بدو داد نامه پرستنده مرد
جهان پهلوان نامه را باز کرد
چنین بود کای سام فرخنده کام
مباد شوی با شهنشاه رام
که چون رو نهادی به پیکار دیو
ابا خود ببردی دلیران نیو
ز پیمان تو شه بتابید روی
درآمد به نزدیک آن ماهروی
بزد ماه را تازیانه بسی
نبودش در آن غصه یاور کسی
از آن پس به هودج برآورد نای
به چینش فرستاد سوی ختای
کنون با تو گردان بجوشیدهاند
زره زیر جامه بپوشیدهاند
که از ره به شهرت درآرند باز
سرت پست سازند در زیر گاز
چو زین گشتم آگاه ای پاکزاد
مرا آمد از ژند و از بند یاد
به سویت فرستادم این نامه را
کنون راز آن شاه خودکامه را
چو برخواند نامه بخندید سام
به خنده چنین گفت با آن غلام
که برگو به آن مهوش سیمبر
که بودم به آن رازها باخبر
ولیکن ندانستم این راز را
که پوشیده زیر قبا ساز را
کنون چون شدم آگه از کار او
کمر تنگ بندم به پیکار او
تو اکنون برو نزد آن سرو بن
بگو هر چه بشنیدی از من سخن
فرستاده برگشت شد سوی شهر
چو شد آن جهانجوی فیروز بهر
طلب کرد قلواد را نزد خویش
بدو رازها گفت از کم و بیش
وز آن پس بگفتش سپه را ز جای
سزد گر برانگیزی ای پاک رای
پی من پذیره بیائی ز راه
که بر شاه سازیم گیتی سیاه
بگفت و به خرگاه شد بیدرنگ
نهانی بپوشید اسباب جنگ
برآراست خود را به چینی قبا
وز آن پس نشست از بر بادپا
تنی چند همراه آن شیر کین
پذیره برفتند زی شاه چین
فرستاده از پیش شد همچو باد
چو آمد بر شه زمین بوسه داد
که شاها ترا بخت گردید رام
سزد گر درافتد به دام تو سام
از آن رو که با خود ز ره یل سپاه
پذیره نیاورد کس را به راه
چو بشنید فغفور شد شادمان
ز شادی دلش گشت در بر نوان
چنین گفت با لشکر نامجو
که چون سام رو اندر آرد به رو
ببینید کو را کسی نیست یار
برآرید شمشیر زهرآبدار
به انبوه رزمی بسازید سخت
به بحر فنایش درآرید رخت
کز ایدر چو رانیم باره به شهر
به نوشش رسانیم از زهر بهر
به زین برنهادند و راندند اسب
سوی سام یل همچو آذرگشسب
چو گردید بر چرخ گردنده شید
جهانپهلوان زی شه چین رسید
به همراه او قلوش نامدار
ابا او ز زابل سپه ده هزار
چو آمد به نزدیک فغفور سام
فرود آمد از باره تیزگام
به شاهنشه چین گرفت آفرین
وز آن پس چو باد اندر آمد به زین
شه چین ز گردان زابل سپاه
ندید هیچکس با گو کینهخواه
همی خواست تا برکشد تیغ تیز
نماید بدان جنگجو رستخیز
که ناگه برآمد غوی نای و کوس
هوا شد ز گرد سپه آبنوس
یکی لشکر آورد قلواد راد
کزو در در و دشت غوغا فتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان درباره نامهای است که دهقان شیرینکلام از فغفورشاه و فرخنده سام دریافت میکند. سام به دلیل نامهربانیهای شاه چین به نیروهای خود فرمان میدهد تا برای نبرد آماده شوند. او در پاسخ به نامه، گردانده سپاهش را انتخاب میکند و دستور میدهد که همه زیر زره پنهان شوند تا به صورت ناگهانی بر دشمنان حمله کنند. سام متوجه میشود که شاه چین به او حمله کرده و در عین حال متوجه دسیسههای او میشود.
سپس سام تصمیم میگیرد که خود به نبرد برود و بر اوضاع مسلط شود. او به قلواد و دیگر یارانش میگوید که باید آماده جنگ باشند و از سرزمین زابل به سمت شاه چین حرکت میکنند. در این میان، فغفورشاه و لشکرش از آمدن سام خوشحال میشوند و برای نبرد آماده میشوند. داستان به توصیف تحرکات جنگی و آمادگی هر دو طرف برای رویارویی میپردازد.
هوش مصنوعی: دهقان با زبان شیرینش داستانی از فغفور شاه و سام فرخنده را بیان کرد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه نامه سام را خواند، با خوشحالی و شادی سرش را بالا برد و به همراه دوستانش در سپاه شادی کرد.
هوش مصنوعی: در همان زمان، کسی نامهای نوشت و به باغبان هشدار داد که درخت خرما جدیدی بکارد.
هوش مصنوعی: شروع نامه از همان ابتدا ستایش و تحسین است به آن کسی که از دیو پلید دشمنی و کینه را دور کرده است.
هوش مصنوعی: سردار ایران، سام، بزرگترین و بهترین از همه نامداران است که به معروفیت و شجاعتش میبالند.
هوش مصنوعی: او گفت وقتی نامه به من رسید، با نام آوران انجمن خوشحال شدم.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه نامهای از سام دریافت کردم، تمام وعدهها و پیمانهایم را به جا میآورم.
هوش مصنوعی: پادشاه چین از این موضوع آگاهی نداشت که این شخص مشهور از نقشههای او باخبر است.
هوش مصنوعی: هر نوع فریب و نیرنگی را کنار بگذار و به ساز و کار درست عمل کن تا بتوانی از مشکلات نجات یابی و راهی برای خروج پیدا کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که نامهای از طرف معروف به او رسید، او مهر انگشتری خود را بر روی آن گذاشت.
هوش مصنوعی: شاه به فرستاده لباس زیبا و شکیلی عطا کرد و او را با افتخار پیش روی فرماندهان سپاه قرار داد.
هوش مصنوعی: وقتی او به راز رسید، صحبت را شروع کرد و کلامش به این شکل آغاز شد.
هوش مصنوعی: ای نامدارانی که در میدان جنگ مهارت دارید، از میان سپاهیان برگزیدهها را انتخاب کنید، همان کسانی که با نیزه مهارت دارند.
هوش مصنوعی: در زیر لباس، زره بپوشید و آن را بهگونهای محکم ببندید که هیچکس از آن آگاه نشود.
هوش مصنوعی: من به سوی سام یل میروم و تمام قضاوتها و ارزیابیها را به یک سمت میگذارم.
هوش مصنوعی: از مسیر او به شهر برمیگردیم و سر او را در دام ذوب میکنیم.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به نوشیدن مشغول میشود، ما با تندخویی و تیزی کلام او را مورد انتقاد قرار میدهیم و به او هشدار میدهیم.
هوش مصنوعی: سر را از زیر پا بیرون آوریم و سپس بر روی بادها بالا برویم.
هوش مصنوعی: ما از جانب دیگر دوستان خود انتقام میگیریم و همهی سران دشمنان را به زمین میزنیم.
هوش مصنوعی: آنان بر روی تپهای مستقر شدند و سپاهی بزرگ را آماده کردند.
هوش مصنوعی: هر کسی در زیر لباسش زرهای مخفی کرده و به سختی آن را بسته است.
هوش مصنوعی: پادشاه چین نیز وقتی صدای موسیقی بلند شد، لباس ویژهای پوشید و غم را از دل خود دور کرد.
هوش مصنوعی: او از روی اسب پایین آمد و پس از آنکه سرش از داخل شهر چین بیرون آمد.
هوش مصنوعی: او مثل یک سپاه بیپایان، زرهی را در زیر لباسش پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: با نام بزرگ و مشهور پادشاه، به رسم مهمانی، کشتی را به کنار دریا راهی کردند.
هوش مصنوعی: زمانی که نامهی شاه چین به سوی سام ارسال شد، او از تمام نامآوران و شخصیتهای بزرگ درخواست کرد.
هوش مصنوعی: فرخ دبیر نامه را خواند و از محتوای آن شگفتزده شد و سام دلیر نیز تحت تأثیر قرار گرفت.
هوش مصنوعی: شاه میگفت که در جستجوی راه حلی است، اما آیا کسی دوباره به دام او خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: اما پرنده هوشیار وقتی از دام رهایی مییابد، دیگر به دام دیگری پای نمیگذارد.
هوش مصنوعی: در این شرایط ناگواری که پیش آمده، سواری از راه میآید و خبر خوشی را از طرف شاه فغفور به او میدهد.
هوش مصنوعی: کسی که مانند باد به سراغ دل و احساسات میآید، مانند شاهی است که از چین و سرزمینهای دور میآید و دل را به شادی و پاکی میآراید.
هوش مصنوعی: اگر سام گرد (یک شخصیت تاریخی) به استقبال بیاید، جای شگفتی نیست، زیرا پادشاه از دل او میگذرد و به سوی او میآید.
هوش مصنوعی: سبک و آزاد مانند باد به سوی نامداران و افراد خوب و خوش آب و رنگ حرکت کردم.
هوش مصنوعی: در جمع افرادی که گردنکش و مغرور هستند، کسی جرات نمیکند دوباره صحبت کند.
هوش مصنوعی: اگر جهان به برتری و فخر برسد، لازم است که از راز و اسرار آن به تحقیق و جستجو پرداخته شود.
هوش مصنوعی: بسیار شجاع و انتخابگر به حضور او رفتم و پیامآور ویژهای را فرستادم و برای او دعا و ثنای فراوان کردم.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که چهره زیبای تو، مانند یک باد خوش در جهان میدمد و بندگان زیادی به تو احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: من یکی از خدمتگزاران کسی هستم که به زیبایی اش معروف است و به همین دلیل به رازهای شاهان آگاه شدهام.
هوش مصنوعی: من نامهای دارم از آن معشوق زیبا به سوی کسی که بسیار جسور و پرخاشگر است.
هوش مصنوعی: اگر تو دستور دهی، نامه را آماده میکنم و به خوبی تو را راهنمایی خواهم کرد.
هوش مصنوعی: با لبخند به پهلو نگاه کن و از این عشق نامهای از دلش بخواه.
هوش مصنوعی: نامهای به دست پهلوان رسید که از سوی یکی از خدمتگزاران ارسال شده بود و او آن را گشود.
هوش مصنوعی: ای سام، تو که خوشبخت هستی، امیدوارم با شاه رام یکی نشوی.
هوش مصنوعی: وقتی که به جنگ دیو میروی، شجاعت تو دلیران را به سمت خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: از پیمان تو، چهرهی روشنی از شاهی برآمد که به نزد آن ماهروی خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ماه از شدت خشم و اندوه بسیار به تازیانه دچار شده، اما در این بیچارگی هیچ یاری ندارد که به او کمک کند.
هوش مصنوعی: پس از آن، نای به دست گرفت و به سمت چین و ختای فرستاد.
هوش مصنوعی: اکنون با تو گردان، برای نبرد آماده شدهاند و زیر پوششهایی که بر تن دارند، زره به تن کردهاند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به روشهای نادرست و فریبنده به مقام و شهرتی دست یابی، باید مراقب باشی که در نهایت تو را تحقیر کرده و به ذلت اندازند.
هوش مصنوعی: وقتی که از این آگاهی و دانایی بهرهمند شدم، ای نازنین، یاد گذشته و روزهایی که در بند و سختی بودم به من بازگشت.
هوش مصنوعی: این نامه را به سوی تو فرستادهام تا رازهای آن پادشاه خودجوش را برایت بگویم.
هوش مصنوعی: وقتی سام نامه را خواند، خندید و با آن غلام گفت:
هوش مصنوعی: به یک دختر زیبا بگو که من از آن رازهای پنهان باخبر بودم.
هوش مصنوعی: اما نمیدانستم که این راز در زیر لباس ساز پنهان است.
هوش مصنوعی: حالا که از کارهای او باخبر شدم، عزم جزم کردهام تا با او به مبارزه بپردازم.
هوش مصنوعی: الان برو پیش آن درخت سرو و هر چیزی که از من شنیدی را به او بگو.
هوش مصنوعی: فرستاده به شهر بازگشت، چرا که آن فرد پیروز به جهان رسید.
هوش مصنوعی: از او خواست که قلواد را نزد خود بیاورد و به او از رازهای زندگی و کمبودها و افراطها گفت.
هوش مصنوعی: سپس به سپاه گفت، سزاوار است که اگر برانگیزی، ای اندیشه پاک.
هوش مصنوعی: به سراغ من بیا که قصد داریم دنیای سیاه و تاریکی را بر شاه تحمیل کنیم.
هوش مصنوعی: او به سرعت به خرگاه رفت و به طور پنهانی وسایل جنگ را آماده کرد.
هوش مصنوعی: او خود را با لباسی چینی آراسته و سپس بر روی زمین نشسته است.
هوش مصنوعی: چند نفر از افراد همراه آن شیر (شجاع) برای گرفتن انتقام به سوی پادشاه چین رفتند.
هوش مصنوعی: پیامآور به سرعت و بهسادگی آمد و به پادشاه زمین، احترام گذاشت و بوسهای بر زمین زد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، خوشبختی به تو روی آورده است. بنابراین، اگر پاسخم را بشنوی و به دام محبت تو بیفتم، شایسته است.
هوش مصنوعی: به خاطر این که هیچ کس را به راه نیافتند، هیچ کمکی از سپاه یل نیاوردند.
هوش مصنوعی: وقتی فغفور خبر را شنید، از شادی خوشحال شد و دلش هنگام دیدن نوان خوشحال گردید.
هوش مصنوعی: او به لشکر نامجو گفت که وقتی سام با چهرهای پرقدرت و مستحکم به میدان بیاید، چه اتفاقی خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: ببینید کسی را که یاری در کنار ندارد، میخواهید شمشیر زهرآلود را برآورید.
هوش مصنوعی: به تلاش و سختی در میدان کار بپردازید و خود را به چالش بکشید تا به عمق دانش و مهارتهای خود دست یابید.
هوش مصنوعی: وقتی که ما از این سمت به شهر میرویم، میخواهیم آب ادامهدار و شیرینی را از زهر بیرون بیاوریم و به دیگران برسانیم.
هوش مصنوعی: آنها سوار بر زین شده و اسب را به سمت سام یل راندند، همانند آذرگشسب.
هوش مصنوعی: وقتی که جهان پهلوان از سرزمین چین بر روی چرخِ گردان آسمان به وجود آمد، به نامی بزرگ و مشهور تبدیل شد.
هوش مصنوعی: در کنار او، مردی مشهور و نامدار از زابل است که سپاهی به تعداد ده هزار نفر دارد.
هوش مصنوعی: وقتی به نزد فغفور سام رسید، از اسب تندرو خود پیاده شد.
هوش مصنوعی: به شاهنشاه چین درود فرستاده شد و پس از آن، مانند بادی که به زین اسب میآید، وارد عرصه شد.
هوش مصنوعی: شه چین از سرزمین زابل، هیچکس را در سپاه خود ندید که مانند او پر از کینه و دشمنی باشد.
هوش مصنوعی: او میخواست که شمشیر تیز خود را بکشد و آن جنگجوی شجاع را به مبارزه بخواند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای ساز و شیپور در فضا طنینانداز شد و در میان گرد و غبار، زیبایی و شکوه خاصی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: یک نفر سپاهی را به همراه خود آورد و از او به قدری سر و صدا و هیاهو در کوه و دشت به پا شد که همه جا پر از شور و شوق شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.