بخش ۱۰۵ - خواب دیدن تمرتاش سام را و ترک بتپرستی نمودن
نهفته رخ خود به زیر نقاب
ز عشوهگری نرگسش همچو آب
سواری که میراند در پیش اسب
بیامد بر شه چو آذرگشسب
تمرتاش را گفت کای تاجور
ز آئین فغفور برتاب سر
ز بت روی برتاب و شو سرفراز
سزد گر بگوئی به من نام باز
چنین داد پاسخ که ای نیکنام
نریمان جنگی مرا خواند سام
چنین پاسخش داد شاه خرد
که اندر زمین بیخرد نگذرد
دل من به دام پریوش درست
روانم به سوزنده آتش درست
ز بت رخ بتابم ایا نامور
پرستنده گردم ابر دادگر
بگو با دل پر ز خون چون کنم
چه سازم به خود بر چه افسون کنم
ز گفتش بخندید فرخنده سام
بدو گفت با ایمنی باش رام
یکی دیده بگشا بدین ماه روی
که جز تو نجوید دگر هیچ شوی
سمن بوی و سیمینبر مهوش است
ولیکن ز عشق تو در آتش است
تو نیز از پریدخت بردار دل
سمن بوی را دل شکسته مهل
بگفت این و از روی آن دلربا
برافکند برقع یل پاکزاد
تمرتاش چون کرد در وی نگاه
همانگه درافتاد در خاک راه
چنان گشت دلداده آن پری
که گفتی ز جان گشت خواهد بری
برون کرد مهر پریوش ز دل
دلش شد گرفتار آن دلگسل
چنان گشت در بند آن حورزاد
که نام پریدخت رفتش ز یاد
بدو گفت سام ار خداجو شوی
چو من در جان ز اهل ایمان شوی
همانا که یابی ز دلدار کام
اگر سر بپیچی نیابی تو کام
تمرتاش شد شاد از آن گفتگوی
همانا که از لات برتافت روی
همی خواست تا نام آن نازنین
بپرسد ز سالار ایران زمین
که ناگاه از خواب بیدار شد
ندید آن پری را دلافکار شد
ز حرمان دلش اندر آمد به جوش
تمرتاش از درد برزد خروش
هانگه برش رفت و فرهنگ راد
شهنشه بدو خواب کرد یاد
از آن پس بگردید از دین بت
زبان کرد گویا به نفرین بت
خدا را بدانست و شد اهل دین
همی برد نام جهانآفرین
ازو دیوزاده جدا کرد بند
که آن بند بر وی نبودی پسند
ز عقد پریدخت برتافت سر
دلش سرد گردید از آن سیمبر
وز آن پس ببارید از دیده آب
ز هجران آن ماه مشکین نقاب
که او را ندانم کنون در کجاست
به چین است یا در دیار ختاست
پریدخت گفتش که ای شهریار
مکن خویشتن را چنین سوگوار
از ایدر چو رخ آوری سوی سام
همانا بیابی ز دیدار کام
در آن شب بخوابید از اندیشه شاه
همی ریخت سیاره بردور ماه
دم صبح یکسر مهان را بخواند
ز خواب گذشته سخنها براند
وز آن پس همه راه یزدان روید
چو من سر به سر اهل ایمان شوید
هر آن کس که پذرفت گفتار شاه
ببخشید شاهش بسی دستگاه
هر آن کو ز گفتش بتابید سر
ببرید زو سر شه تاجور
بگشتند زی شهر از دشت شاد
بدادند یک هفته در عیش داد
سر هفته بنشست شاه ختا
نشستند گردان رزمآزما
ز گنج نهان بهر فرخنده سام
هر آن چیز کان را توان برد نام
ز سیم و زر و گوهر و مشکناب
ز یاقوت رمان و در خوشاب
ز خز و ز زربفت و دیبای چین
ز شمشیر و خفتان و زرینه زین
شهانه یکی هدیه آراستند
وز آن نیز خود را بپیراستند
ببستند هودج به پشت هیون
روان شد سوی بحر چین رهنمون
پری دخت در هودج زر نشست
تمرتاش هم بر تکاور نشست
همه برنشستند نام آوران
جهاندند بر دشت که پیکران
رسیدند نزدیک دریاکنار
تمرتاش پرسید از باژدار
که از سام نیرم چه داری خبر
به من کار و کردار او برشمر
بدو باژبان گفت کای پیل مست
نهنکال را بست از کینه دست
سوی شهر چین راند از آن پس چو باد
ابا نامداران فرخ نژاد
تمرتاش را شد از آن نامور
ز شادی به گردون برافراخت سر
وز آن پس ابا نامداران کین
نهادند رخ را سوی شهر چین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان عشق و دلبستگی تمرتاش به یک پریدخت روایت میشود. او به زیبایی پری دخت مجذوب میشود و در مقابل عشق او به خدا بازمیگردد و از پرستش بتها دست میکشد. تمرتاش از درد جدایی و دوری از محبوبش غمگین است، اما پری به او امید میدهد که اگر به سمت سام بیاید، میتواند به وصال او برسد.
پس از این گفتگو، تمرتاش و همراهانش با هدایا و تحفههایی به سفر میروند، در حالی که تمرتاش از عشق خود خوشحال و امیدواری نسبت به آینده دارد. داستان به نوعی به کشف هویت و اعتبار فردی تمرتاش اشاره دارد که به عشق و ایمان به خدا میرسد و در نهایت، شادابی و پیروزی را پیدا میکند.
هوش مصنوعی: چهرهاش زیر پردهای پنهان شده است، و رفتار فریبندهاش مانند نرگسی خوابآلود، روان و لطیف است.
هوش مصنوعی: سواری که در جلو میتازید همچون آذرگشسب به سوی شاه میآید.
هوش مصنوعی: ای تاجدار، تو مثل فغفور (سلطان بزرگ) هستی، پس باید برتری و شکوه خود را حفظ کنی و از عظمت خود دفاع کنی.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره دل ببر و مانند یک انسان بزرگ و شجاع بایست. اگر به من بگویی نامت چیست، شایسته است.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که ای نیکنام نریمان، سام مرا به جنگ فراخوانده است.
هوش مصنوعی: پادشاه با خرد و دانایی پاسخ داد که در این دنیا، کسانی که بیخرد هستند، جایی نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی معشوق گرفتار شده و جانم در آتش عشق او میسوزد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی چهره تو چنان میتابم که به خاطر شهرتت پرستندهات شوم، ای ابر باراندهنده و دادگر.
هوش مصنوعی: بگویم با دلی که از غم و درد درونش پر شده، چه کار کنم؟ چگونه میتوانم به خودم کمک کنم و خود را از این وضعیت نجات دهم؟
هوش مصنوعی: سامی شاد و خوشحالی از گفتگوی او خندید و به او گفت که با اطمینان و آرامش باشد.
هوش مصنوعی: یکی از چشمانت را باز کن و به این چهره زیبا نگاه کن، چرا که غیر از تو هیچ چیز دیگری را نمیجوید.
هوش مصنوعی: عطر خوش سمن و زیبایی سیمین به چهره معشوقهام جلوه میکند، اما عشق تو او را در آتش شور و التهاب قرار داده است.
هوش مصنوعی: تو هم از دختر پریزاد کمی از دلانگیزی و عطر گل سوسن را بگیر و دلت را نشکن.
هوش مصنوعی: او این حرف را زد و با این کلام، زیبای دلربا پوشش خود را کنار زد.
هوش مصنوعی: چشم یاری وقتی به او نگاه کرد، همان لحظه در برابرش به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: آن چنان دلباخته و عاشق شد که گویی جانش را از دست خواهد داد.
هوش مصنوعی: محبت و زیبایی محبوبه از دل بیرون شد و دل عاشق در چنگال غم و اندوه گرفتار شد.
هوش مصنوعی: او چنان در دام زیبایی آن دختر افسون شده بود که نام پری دیگر را فراموش کرد.
هوش مصنوعی: سام به او گفت: اگر تو هم خداطلب شوی مانند من، در دل به اهل ایمان تبدیل خواهی شد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از محبوب خود لذت ببری، باید به او توجه کنی و به سمت او بروی. اگر از او دوری کنی، هیچ چیزی به دست نخواهی آورد.
هوش مصنوعی: با شنیدن آن مکالمه، تمرتاش شاد شده است، زیرا از شر و بدی دوری کرده و به سمت خوبی و زیبایی رفته است.
هوش مصنوعی: او میخواست نام آن محبوب را از فرمانده ایران بپرسد.
هوش مصنوعی: ناگهان از خواب بیدار شد و آن پری را که دلش را شاد کرده بود، ندید.
هوش مصنوعی: دل او از غصه به شدت برآشفت و به خاطر دردش، نالهای سر داد.
هوش مصنوعی: زمانی که او به قدرت رسید، فرهنگ و دانش راد (نیک، شجاع) به او خواب خوشی هدیه داد.
هوش مصنوعی: از آن زمان به دنبال دین و راههایی باشید که به زبان بت اشاره دارد و گویا به نفرین آن بت میپردازد.
هوش مصنوعی: او به خداوند شناخت پیدا کرد و به پیروان دین پیوست و نام خالق جهانیان را بر زبان آورد.
هوش مصنوعی: او دیو زاده را از بند آزاد کرد؛ چرا که آن بند، برای او خوشایند نبود.
هوش مصنوعی: از دست دادن دختر زیبا باعث شد که دل او سرد و بیاحساس شود.
هوش مصنوعی: پس از آن، به خاطر دوری آن ماه زیبا، از چشمهایم اشک جاری شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم او اکنون کجاست؛ آیا در چین است یا در سرزمین ختا؟
هوش مصنوعی: دختر پری به او گفت: ای پادشاه، خود را اینقدر غمگین مکن.
هوش مصنوعی: هرگاه چهرهات را به سوی سام بچرخانی، بهطور قطع از دیدار او به خواستهات خواهی رسید.
هوش مصنوعی: در آن شب، اندیشه و نگرانیهای شاه به آرامی از ذهنش زدوده شده و ستارهها در دور مدار ماه قرار داشتند.
هوش مصنوعی: در صبح زود، مهمانان را از خواب بیدار میکند و گفتمانهایی که انجام دادهاند را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، همه به سوی خداوند خواهند رفت و مانند من به جمع مؤمنان خواهند پیوست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به سخنان شاه گوش کرد و آنها را قبول کرد، باید بداند که شاه دارای قدرت و مقام فراوانی است.
هوش مصنوعی: هر کس که به سخنان او توجه نکند و از آنها دوری کند، باید از مقام و منزلت او کسر کرد و او را به حاشیه رانده یا از او جدا کرد.
هوش مصنوعی: آنها پس از گذر از دشت خوشحال به شهر بازگشتند و یک هفته را در خوشی و لذت گذراندند.
هوش مصنوعی: در آغاز هفته، پادشاه ختا در کنار افرادی که آماده نبرد بودند، نشسته بود.
هوش مصنوعی: از گنجینهای پنهان برای انسانهای خوشبخت، هر چیزی که بتوان نامی برای آن گذاشت، وجود دارد.
هوش مصنوعی: از نقره و طلا و جواهر و عطر دلانگیز، از خاصیت یاقوت و در زیبایی دلپذیر.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف لباسها و لوازم زینتی و جنگی میپردازد. به وجود چیزهایی از جنس خز، زربفت و دیبای چین اشاره دارد و همچنین به شمشیرها و خفتانها و زینهای زرین اشاره میکند. به طور کلی، تصویرگران دنیای مجلل و با ارزش، چه در زمینه پوشاک و چه در زمینه تجهیزات جنگی، هستند.
هوش مصنوعی: آن سپاهان یکی هدیهای را زیبا و آراسته کردند و از آن نیز خود را به بهترین شکل مزین ساختند.
هوش مصنوعی: آنها هودجی را به پشت اسب بستند و به سمت دریاچۀ چین حرکت کردند.
هوش مصنوعی: دختر پری در واگن طلایی نشسته و تمرتاش نیز بر اسب قوی خود نشسته است.
هوش مصنوعی: همه قهرمانان و نامآوران در دشت gathered شدهاند و در حال حاضر در کنار یکدیگر حضور دارند.
هوش مصنوعی: تمر تاش به دریا نزدیک شد و از باژدار پرسید.
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که درباره سام نیرم به من بگو، کارها و ویژگیهای او را برایم بگویید.
هوش مصنوعی: شخصی به فیل مستی میگوید که به نهنگ تندی که به دلیل کینه و حسادت دستش را بسته، نزدیک نشو.
هوش مصنوعی: پس از آن، مانند باد به سمت شهر چین حرکت کرد و از نامداران خوشنژاد فاصله گرفت.
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و خوشحالی، تمرتاش سرش را به سوی آسمان بلند کرد و نامش به شهرت رسید.
هوش مصنوعی: پس از آن، بزرگان و ناموران تصمیم گرفتند که روی به سوی شهر چین کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.