گنجور

 
خواجوی کرمانی

آتش اندر آب هرگز دیده ئی

عنبر اندر تاب هرگز دیده ئی

چون دهان بر لعل شورانگیز او

پسته و عنّاب هرگز دیده ئی

شد نقاب عارضش زلف سیاه

شام بر مهتاب هرگز دیده ئی

سنبل پرتاب هرگز چیده ئی

نرگس پر خواب هرگز دیده ئی

نرگسش در طاق ابرو خفته است

مست در محراب هرگز دیده ئی

شد دلم مستغرق دریای عشق

ذرّه در غرقاب هرگز دیده ئی

در غمش خواجو چو چشم خونفشان

چشمه ی خوناب هرگز دیده ئی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode