گنجور

 
خواجوی کرمانی

کیست که با من حدیث یار بگوید

بهر دلم حال آن نگار بگوید

پیش کسی کز خمار جان بلب آورد

وصف می لعل خوشگوار بگوید

وز سرمستی بنزد باده گساران

رمزی از آن چشم پر خمار بگوید

لطف کند وز برای خاطر رامین

شمه ئی از ویس گلعذار بگوید

ور گذری باشدش بمنزل لیلی

قصه ی مجنون دلفگار بگوید

دوست مخوانش که رخ ز دوست بتابد

یار مگویش که ترک یار بگوید

باد بهار از چمن بشنعت بلبل

باز نیاید اگر هزار بگوید

با گل بستان فروز روی تو خواجو

باد بود هر چه از بهار بگوید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode