گنجور

 
خواجوی کرمانی

کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد

یا سرو روان چون قد دلجوی تو باشد

مانند کمان شد قد چون تیر خدنگم

لیکن نه کمانی که ببازوی تو باشد

در تاب مرو گر دل گمشگته ی ما را

گویند که در حلقه ی گیسوی تو باشد

بیرون تو از هر دو جهان روی بتابم

کز هر دو جهان قبله ی من روی تو باشد

در دیده کشم خاک کف پای کسی را

کو خاک کف پای سر کوی تو باشد

گر روی سوی کعبه کنم یا بخرابات

از هر دو طرف میل دلم سوی تو باشد

صیاد من آنست که نخجیر تو گردد

سلطان من آنست که هندوی تو باشد

هر کس که با بروی دو تای تو دهد دل

پیوسته دلش چون خم ابروی تو باشد

وانکس که چو خواجو بخرد موی شکافد

سودا زده ی سلسله ی موی تو باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode