گنجور

 
خواجوی کرمانی

مگذر ز ما که خاطر ما در قفای تست

دل بر امید وعده و جان در قفای تست

سهلست اگر رضای تو ترک رضای ماست

مقصود ما ز دنیی و عقبی رضای تست

زین پس چو سر فداری قفای تو کرده ایم

ما را مران ز پیش که دل در قفای تست

گردن ببند مینهم و سر ببندگی

خواهی ببخش و خواه بکش رای رای تست

تنها نه دل بمهر تو سرگشته گشته است

هر ذره ئی ز آب و گلم در هوای تست

آزاد گشت از همه آنکو غلام تست

بیگانه شد ز خویش کسی کاشنای تست

ای در دلم عزیزتر از جان که در تنست

جانی که در تست مرا از برای تست

این خسته دل که دعوی عشق تو می کند

سوگند راستش بقد دلربای تست

خواجو که رفت در سر جور و جفای تو

جانش هنوز بر سر مهر و وفای تست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode