گنجور

 
خواجوی کرمانی

ایکه زلفت شب قدرست و رخ زیبا عید

عید ما بی تو بعیدست و توئی ما را عید

کوثرست ار شکر ار چشمه حیوان یا لب

عارضست ار قمر ار لاله نعمان یا عید

شکری از لب شکر شکنت می خواهم

زانک خواهند ز ارباب کرم حلوا عید

خم ابروی تو پیوسته هلالست ولیک

روی زیبای دلافروز جهان آرا عید

گرچه در مذهب هر طایفه عیدی دگرست

نیست در مذهب وامق بجز از عذرا عید

عید گفتی که من از رخ بگشایم پرده

روی بنمای که من صبر ندارم تا عید

گر ترا خاطر باغ و سر صحرا باشد

روضه ی خلد بود باغ و سر صحرا عید