گنجور

 
خواجوی کرمانی

وصل آن ترک ختا ملکت خاقان ارزد

کفر زلف سیهش عالم ایمان ارزد

خاتم لعل گهر پوش پری رخساران

پیش ارباب نظر ملک سلیمان ارزد

ای عزیزان ز رخ یوسف مصری نظری

ملکت مصر و همه خطّه ی کنعان ارزد

پیش فرهاد ز لعل لب شیرین شکری

حشمت و مملکت خسرو ایران ارزد

بگذر از گنج قدر خان که بر پیر مغان

کنج میخانه همه گنج قدرخان ارزد

زین سپس ما و گدایان سر کوی غمت

که گدائی درت ملکت سلطان ارزد

با لبت دست ز سرچشمه ی حیوان شستم

زانک یاقوت تو صد چشمه ی حیوان ارزد

با وجود قد رعنای تو گو سرو مروی

زانک بالای تو صد سرو خرامان ارزد

از سر کوی تو خواجو بگلستان نرود

که سر کوی تو صد باغ و گلستان ارزد