گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند
ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند
صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق
چه غم خورند چو شادی خوران جام جمند
چو گنج عشق تو دارند در خرابه ی دل
نه مفلسند ولی منعمان بی درمند
چو قامت تو بینند کوس عشق زنند
پری رخان که بعالم به دلبری علمند
بقصد مرغ دل خستگان میفکن دام
که طائران هوایت کبوتر حرمند
بتیغ هجر زدن عاشقان مسکین را
روا مدار که مجروح ضربت ستمند
چو آهوان پلنگ افکن ترا بینند
اگر بصید روی تو از وحشیان نرمند
دمی ندیم اسیران قید محنت باش
ببین که سوختگان غم تو در چه دمند
خلاف حکم تو خواجو کجا تواند کرد
که بیدلان همه محکوم و دلبران حکمند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.