گنجور

 
خواجوی کرمانی

آن جوهر جانست که در گوهر کانست

یا می که درو خاصیت جوهر جانست

یاقوت روان در لب یاقوتی جامست

یا چشم قدح چشمه ی یاقوت روانست

زین پس من و میخانه که در مذهب عشّاق

خاک در خمخانه به از خانه ی خانست

در جام عقیقین فکن ای لعبت ساقی

لعلی که ازو خون جگر در دل کانست

یک شربت از آن لعل مفرّح بمن آور

کز فرط حرارت دل من در خفقانست

ما غافل و آن عمر گرامی شده از دست

افسوس ز عمری که بغفلت گذرانست

هر کش غم آن نادره دور زمان کشت

او را چه غم از حادثه ی دور زمانست

در روی تو بیرون زنکوئی صفتی نیست

کانست که دلها همه سرگشته ی آنست

خواجو سخن یار چه گوئی بر اغیار

خاموش که شمع آفت جانش ز زبانست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
منوچهری

الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست

ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست

از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند

این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست

چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگ‌به‌رنگند

[...]

مسعود سعد سلمان

هجران تو ای شهره صنم باد خزانست

کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست

در طبع نشاطم طمع وصل چنانست

در باغ دلم باد فراق تو همانست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

رازی ز ازل در دل عشاق نهانست

زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست

زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست

گویند ازین میدان آن را که درآمد

[...]

وطواط

صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست

خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست

آراسته از طالع او روی سپهرست

افروخته از طلعت او صحن جهانست

در خدمت او تقویت خرد و بزرگست

[...]

فلکی شروانی

ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن

گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست

روئیست در آن چشم جهانی متحیر

زلفی که پریشانی احوال جهانست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه