در باغ چون بالای تو سروی ندیدم راستی
بنشین که آشوب از جهان برخاست چون برخاستی
چون عدل سلطان جهان کیخسرو خسرو نشان
عالم بر وی دلستان چون گلستان آراستی
ای ساعد سیمین تو خون دل ما ریخته
گر دعوی قتلم کنی داری گوا در آستی
برچینیان آشفته هندوی تو از شوریدگی
در جاودان پیوسته ابروی تو از ناراستی
روی چو مه آراستی زلف سیه پیراستی
وین شخص زار زرد را از مهر چون برکاستی
در تاب می شد جان مه چون چهره می افروختی
تاریک می شد چشم شب چون طرّه می پیراستی
خواجو گر از مهر رخت آتش پرستی پیشه کرد
چون پرده بگشودی ز رخ عذر گناهش خواستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت شخصی معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که در کنار او بنشیند. او با استفاده از تشبیهات مختلف، معشوق را به فرشتگان و طبیعت زیبا تشبیه میکند. شاعر همچنین به درد و دل خود از عشق و جدایی میپردازد و میگوید که زیباییهای معشوق باعث آشفتگی دل او شده است. او از معشوق میخواهد که در حضورش، عشق و محبت را به او نشان دهد و از فرشتگی خود کم کند تا بتوانند با هم باشند. در انتها، شاعر از معشوق میخواهد که به او عذری برای گناهانش بدهد.
هوش مصنوعی: در باغ، چون تو را مانند سروی زیبا ندیدم، بیتردید بنشین که پس از رفتن تو، آشفتهحالی از دنیا به وجود آمد.
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت سلطانی مانند کیخسرو بر جهان حاکم باشد، دنیای او مانند گلستان زیبا و دلربا جلوه میکند.
هوش مصنوعی: ای دست زیبا و نقرهای تو، دل ما را به درد آوردهای و حالا اگر بخواهی ادعا کنی که من را کشتهای، شاهدی در دستانت داری.
هوش مصنوعی: آشفتهگوییهای تو که مانند هندوییان است، ناشی از بیقراری و بینظمیات میباشد. ابروهای تو که به طور دائمی زیبا و دلربا است، نشانهای از عدم راستکرداری در این عالم به حساب میآید.
هوش مصنوعی: تو چهرهات را چون ماه زیبا کردهای و موهایت را مانند حریری سیاه آراستهای. اکنون این شخص غمگین و زردچهره به خاطر عشق تو چگونه از تو دور شده است؟
هوش مصنوعی: وقتی که مهتاب چهرهات را روشن میکرد، جانم به وجد میآمد، و زمانی که موهایت را مرتب میکردی، شب به شدت تاریک میشد.
هوش مصنوعی: اگر خواجو به خاطر عشق تو به آتشپرستی روی آورد، وقتی که چهرهات را نمایان کردی، از او عذرخواهی کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک ساعت ار دو قبلکی از عقل و جان برخاستی
این عقل ما آدم بدی این نفس ما حواستی
ور آدم از ایوان دل درنامدی در آب و گل
تدریس با تقدیس او بالاتر از اسماستی
ور لانسلم گوی ظن اسلمت گفتی چون خلیل
[...]
از حسن خورشید ازل عالم چنین زیباستی
وز نور شمع لم یزل این دیدها بیناستی
مرغ دل ما بلبلی در گلشن این خاکبان
از مستی ما غلغلی در گنبد مینا ستی
از سوزش ما شورشی افتاد در جان ملک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.