گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای بوستان عارض تو گلستان جان

چشم تو عین مستی و جسم تو جان جان

زلف تو دستگیر دل و پای بند عقل

لعل تو جانفزای تن و دلستان جان

مهر رخ تو مشتری آسمان حسن

یاد لب تو بدرقه ی کاروان جان

بر سر نیامدست سیاهی بپر دلی

چون آن دو زلف قلب شکن در جهان جان

ز آندم که رفت نام لبت بر زبان من

طعم شکر نمی رودم از دهان جان

گوید خیال آن لب جانبخش دلفریب

هر لحظه با دلم سخنی از زبان جان

آن زلف همچو دال ببین بر کنار دل

و آن قد چون الف بنگر در میان جان

خواجو مباش خالی از آن می که خرّمست

از رنگ و بوی او چمن و بوستان جان

زان لعل آتشین قدحی نوش کن که هست

نار دل شکسته و آب روان جان