ای بوستان عارض تو گلستان جان
چشم تو عین مستی و جسم تو جان جان
زلف تو دستگیر دل و پای بند عقل
لعل تو جانفزای تن و دلستان جان
مهر رخ تو مشتری آسمان حسن
یاد لب تو بدرقه ی کاروان جان
بر سر نیامدست سیاهی بپر دلی
چون آن دو زلف قلب شکن در جهان جان
ز آندم که رفت نام لبت بر زبان من
طعم شکر نمی رودم از دهان جان
گوید خیال آن لب جانبخش دلفریب
هر لحظه با دلم سخنی از زبان جان
آن زلف همچو دال ببین بر کنار دل
و آن قد چون الف بنگر در میان جان
خواجو مباش خالی از آن می که خرّمست
از رنگ و بوی او چمن و بوستان جان
زان لعل آتشین قدحی نوش کن که هست
نار دل شکسته و آب روان جان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای من نهاده مهر تو را در میان جان
دارم هزار گونه زعشقت زیان جان
ای تو نهاده مهر مرابر کران دل
جز من زیان جان که نهد در میان جان
تا بی توام زجان تن من بی خبر شده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.