گنجور

 
خواجوی کرمانی

سنبل سیه بر سمن مزن

لشکر حبش بر ختن مزن

ابر مشکسا بر قمر مسا

تاب طرّه بر نسترن مزن

تا دل شب تیره نشکند

زلف را شکن بر شکن مزن

از حرم ببستانسرا میا

طعنه بر عروس چمن مزن

آتشم چو در جان و دل زدی

خاطرم بدست آر و تن مزن

روح را که طاوس باغ تست

همچو مرغ با بابزن مزن

مطربا چو از چنگ شد دلم

بیش ازین ره عقل من مزن

ساقیا بدان لعل آتشین

خنده بر عقیق یمن مزن

دود سینه خواجو ز سوز دل

همچو شمع در انجمن مزن