گنجور

 
خواجوی کرمانی

گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم

ور خطایی رفت از آن باز آ که ما باز آمدیم

گر تو صادق نامدی در مهر ما مانند صبح

ما به مهرت از ره صدق و صفا باز آمدیم

تیهوی بی‌بال و پر بودیم دور از آشیان

شاهبازی تیز برگشتیم تا باز آمدیم

گرچه کی باز آید آن مرغی که بیرون شد ز دام

ما به عشق دام آن زلف دو تا باز آمدیم

ای طبیب درد دل‌ها این دل مجروح را

مرهمی نه چون به امید دوا باز آمدیم

بعد ازین گر باده در عالم نباشد گو مباش

زانک با لعلت ز جام جان‌فزا باز آمدیم

گر ز بستان بینوا رفتیم یک چندی کنون

چون گل و بلبل به صد برگ و نوا باز آمدیم

ور خطایی رفت کآن گیسوی عنبربیز را

مشک چین خواندیم و اکنون از خطا باز آمدیم

خاک کرمان باز خواجو را بدین جانب فکند

تا نپنداری که از باد هوا باز آمدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode