گنجور

 
خواجوی کرمانی

ز باد نکهت زلف دو تات می جوئیم

ز باده ذوق لب جان فزات می جوئیم

نسیم گلشن فردوس و آب چشمه ی خضر

بخاک پات که از خاک پات می جوئیم

بجست و جوی تو عمریکه نگذرد با دست

گمان مبر که ز باد هوات می جوئیم

جفا مجوی و میازار بیش ازین ما را

بدین صفت که بزاری وفات می جوئیم

اگر تو پیل برانی و اسب در تازی

چگونه رخ ننهیمت چو مات می جوئیم

خطا بود که نجوئی مراد خاطر ما

چرا که ما نه ز راه خطات می جوئیم

علاج درد مرا گفتمش خطی بنویس

جواب داد که خواجو دوات می جوئیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode