مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام
وگرنه رخ بنمودی ز چرخ آینه فام
مگر ستاره ی بام از شرف بزیر افتاد
وگرنه پرده برافکندی از دریچه ی بام
خروس پرده سرا امشب ازچه دم دربست
اگر چنانک فروشد دم سپیده بکام
چو کام من توئی ای آفتاب گرم برآی
ز چرخ اگر چه یقینم که برنیاید کام
گهی پری رخم از خواب صبح برخیزد
که تیغ غمزه ی خونریز برکشد ز نیام
چرا ز قید توام روی رستگاری نیست
کسی اسیر نباشد بدام کس مادام
چو دور عیش و نشاطست باده در دور آر
که روشنست که با دست گردش ایام
دمی جدا مشو از جام می که در این دور
کدام یار که همدم بود برون از جام
برو غلام صنوبر قدان شو ای خواجو
که همچو سرو بآزادگی برآری نام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تامل در مورد عشق و جدایی میپردازد. او به تصویری از شب و ستارهها اشاره میکند و به خاطر غیبت معشوقش از آمدن صبح ناامید است. شاعر احساس اسیری در عشق را بیان میکند و از طرفی به زیبایی و شادی زندگی اشاره دارد، و تشویق میکند که در این دوران خوشی، از می و شادی دور نشوند. در پایان، شاعر به دوستش توصیه میکند که همچون سرو و با آزادی زندگی کند و نامش را برآورد. این شعر مجموعهای از احساسات عمیق عاشقانه و اندیشههای فلسفی درباره زندگی و عشق را در بر دارد.
هوش مصنوعی: شاید صبح من امشب به دوش شب گرفتار شده باشد، وگرنه نمیگذاشتی که چهرهات از آسمان، مانند آینه، نمایان شود.
هوش مصنوعی: اگر ستارهای که بر بام است از مقام و جایگاه خودش پایین بیفتد، تو هرگز پرده را از جلوی دریچهی بام کنار نمیزنی.
هوش مصنوعی: امشب خروس صبحگاه چرا دم در را بسته است؟ اگر دم سپیده به زمین بیفتد، چه خواهد شد؟
هوش مصنوعی: ای آفتاب، تو مصدر خوشبختی منی، بیا و از آسمان طلوع کن، هرچند میدانم که این آرزو شاید محقق نشود.
هوش مصنوعی: گاهی رخ زیبایم در صبح زود بیدار میشود، مثل اینکه نیش خنجر عشق به خونریزی میپردازد و از نیام خارج میشود.
هوش مصنوعی: چرا باید از تو آزاد شوم در حالی که هیچکس نمیتواند بیاسیر بودن را تجربه کند؟ مدت زمان اسارت هیچکس تمام نمیشود.
هوش مصنوعی: زمانی که لذت و خوشی در دور است، شرابی بیاور که این روشن است که دوران زندگی همواره در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: لحظهای از نوشیدن شراب فاصله نگیر، زیرا در این زمان، چه کسی باشد که به جز شراب، همدم و یار وفادار تو باشد؟
هوش مصنوعی: برو و مثل درخت صنوبر بلند شو، ای خواجو، تا بتوانی همچون سرو با آزادی و سربلندی نام خود را برپا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند
[...]
سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای
چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام
همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر
بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام
امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام
بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام
بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز
امین ملت و ملت بدو گرفته نظام
سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر
[...]
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام
بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند
دگر که عاشق گویند عاشقان را نام
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند
[...]
بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام
بر من آمد وقت سپیده دم به سلام
درست گفتی کز عارضش برآمده بود
گه فرو شدن تیره شب سپیده بام
ز عود هندی پوشیده بر بلور زره
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.