گنجور

 
خواجوی کرمانی

همه گنج جهان ماری نیرزد

گل بستان او خاری نیرزد

ببازاری که نقد جان روانست

رخی چون زر بدیناری نیرزد

اگر صوفی می صافی ننوشد

بخاک پای خمّاری نیرزد

مرا گر زور و زر داری میازار

که زور و زر بآزادی نیرزد

خروش چنگ و نای و نغمه زیر

بآه و ناله ی رازی نیرزد

منه دل بر گل باغ زمانه

که گلزارش به گلزاری نیرزد

فلک را از کمر بندان درگاه

کله داری کله داری نیرزد

در آن خالی که حالی نیست منگر

که از شه مهره شه ماری نیرزد

مکن تکرار فقه و بحث معقول

چرا کاین هر دو تکراری نیرزد

برون شو زین نشیمن کاندرین ملک

سریر خسروی داری نیرزد

دوای درد خواجو از که جویم

که آن بیمار تیماری نیرزد