فروغ عارض او یا سپیده سحرست
که رشک طلعت خورشید و طیره ی قمرست
لطیفه ایست جمالش که از لطافت و حسن
ز هر چه عقل تصور کند لطیف ترست
برون ز نرگس پر خواب و روی چون خور دوست
گمان مبر که مرا آرزوی خواب و خورست
ز هر که از رخ زیبای او خبر پرسم
چو نیک بنگرم آنهم ز شوق بیخبرست
اگرچه مایه ی خوبی لطافتست ولیک
ترا ورای لطافت لطیفه ی دگرست
بدین صفت ز تکبّر بدوستان مگذر
اگرچه عمر عزیزی و عمر بر گذرست
بهر کجا که نظر میکنم ز غایت شوق
خیال روی توام ایستاده در نظرست
اگر تو شور کنی من ترش نخواهم شد
که تلخ از آن لب شیرین مقابل شکرست
ز بی زریست که آب رخم رود برباد
اگرچه کار رخ از سیم اشک همچو زرست
مرا هر آینه لازم بود جلای وطن
چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست
ز بحر شعر مر او را بسی غنیمتهاست
که از لطافت خواجو سفینه پر گهرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک
پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست
بصورت شجری و ز خفچه او را برگ
که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست
زبانههاش چو شمشیر های زر اندود
[...]
هر آن دلی که ترا، سیدی بدان نظرست
خطر گرفت اگرچه حقیر و بیخطرست
خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست
دل کریم تو گنج بدایع هنرست
فضایل تو بجسم خرد درون جانست
شمایل تو بچشم کرم درون بصرست
کف تو کان مکارم شدست در گیتی
[...]
زمانهٔ گذران بس حقیر و مختصرست
ازاین زمانهٔ دون برگذر که بر گذرست
به حل و عقد جهان را زمانهایست دگر
که پیشکار قضا و مدبر قدرست
کف کفایت و رای صواب صدر اجل
[...]
به نرد باختن اندر بلا و درد سرست
ازو حذر کن و بگریز گر ترا بصرست
صلاح خویش نگهدار و نا فلاح مجوی
که در صلاح و فلاح تو نرد کینه ورست
به جاه ازو خللست و به فضل ازو نقصان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.