ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی
وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی
در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم
چون چنگم ار بسازی چون عودم ار بسوزی
رفتیم و روز وصلت روزی نبود ما را
یا رب شب جدائی کس را مباد روزی
ای شمع جمع مستان بخرام در شبستان
تا بزم می پرستان از چهره برفروزی
گفتی شبی که وصلم هم روزی تو باشد
ای روز وصل جانان آخر کدام روزی
در نیم شب برآید صبح جهان فروزم
گر نیم شب در آید خورشید نیم روزی
گل گرچه از لطافت بستان فروز باشد
نبود چو آن سمنبر در بوستان فروزی
خواجو بچشم معنی کی نقش یار بینی
تا چشم نقش بین را ز اغیار برندوزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش زیبایی و جذابیت محبوب میپردازد. شاعر از خورشید و تیر چشم محبوبش یاد میکند و بیان میکند که چقدر به او عشق میورزد. او با اشتیاق از دوری و جدایی صحبت میکند و میخواهد که روز وصال محبوبش فرا برسد. در عین حال، او به تفاوت زیباییهای مختلف در باغها اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز به زیبایی محبوبش نمیرسد. در نهایت، شاعر از دیدن چهره محبوبش و تاثیر آن بر دل و چشم خود سخن میگوید و به توجه به عمق عشقش اشاره دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.