گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای رخ تو قبله ی خورشید پرستان

پرتو روی چو مهت شمع شبستان

تشنه بخون من بیچاره ی مسکین

سنبل سیراب تو برطرف گلستان

با گل رویت چه زند لاله و نسرین

با سر کویت چه کنم گلشن و بستان

طلعت خورشیدوشت یا قمرست این

پسته ی شکّر شکنت یا شکرست آن

ای تنم از پای درآورده بافسوس

وی دلم از دست برون برده بدستان

سوز غم عشق تو در مجلس رندان

یاد می لعل تو در خاطر مستان

گر میم از پای در آرد نبود عیب

در سر سرخاب رود ستم دستان

خواجو اگر جان بدهد در غم عشقت

داد وی از زلف کژ سرزده بستان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode