یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش
ور من غمخوار را غمخوار نبود گو مباش
ما چنین بیمار و او از درد ما فارغ ولی
گر طبیبی را غم از بیمار نبود گو مباش
در جهان تاتار زلفش عنبرافشانی کند
گر نسیم نافه ی تاتار نبود گو مباش
گر جهان بی یار باشد من جهانم از جهان
چون سر از دستم شد ار دستار نبود گو مباش
شادی از دینار باشد نیک بختانرا ولیک
کاش بودی شادی ار دینار نبود گو مباش
گر بدانائی دلم اقرار نارد گو میار
ور درین کارش غم از انکار نبود گو مباش
منکه از جام می لعل تو مست افتاده ام
گر مقامم بر در خمّار نبود گو مباش
هر که را بازاریی بیزار کرد از عقل و دین
از سربازار اگر بیزار نبود گو مباش
گر ز می نبود شکیبم یکنفس عیبم مکن
می پرستی گر ز می هشیار نبود گو مباش
چون مرا در دیر جام باده دایم دایرست
در دیارم گر ز من دیار نبود گو مباش
گر غمت گرد از من خاکی برآرد گو بر آر
چون تو هستی گر زمن آثار نبود گو مباش
زین صفت کانفاس خواجو مشک بیزی می کند
عود اگر در طبله ی عطار نبود گو مباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهایی میپردازد که شاعر از فقدان یار و عشق در زندگیاش تجربه میکند. او میگوید اگر یار او غمی از عشق نداشته باشد، چرا باید منتظر بماند؟ او به درد بیمار و بیتوجهی طبیب اشاره میکند و اینکه اگر نسیم خوب و دلنواز نباشد، زندگی بیمفهوم است. شاعر بیان میکند که اگر محبت و خوشی از زندگیاش رخت بربندد، او نیز زندگی را بیاهمیت خواهد دانست. او به شادی و خوشحالی ناشی از پول اشاره میکند و آرزو دارد که شادی خودش وابسته به مال نباشد. شاعر در پایان تأکید میکند که وجود روی معشوق برای او نیازی اساسی است و بیاو همه چیز بیمعناست. در کل، شعر بر حس تنهایی، عشق و وابستگی عاطفی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: اگر یار ما غمی ندارد، تو هم غمگین مباش. و اگر کسی غمخوار ما نیست، تو هم غمخوار ما نباش.
هوش مصنوعی: ما به شدت بیماریم و او بیتوجه به درد ماست. اما اگر طبیب، ناراحتیای از حال بیمار نداشته باشد، دیگر نباید او را طبیب نامید.
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگر نسیم خوشبوی تاتار نباشد، زلف او نخواهد توانست زیبایی خود را به نمایش بگذارد. پس بهتر است که وجود نداشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا یاری نباشد، برای من جهان بیمعناست. چون سرم از دستم جدا شده و اگر دستار (پوشش سر) نباشد، دیگر ارزشی ندارد که باشم.
هوش مصنوعی: شادی برای خوشبختان از داشتن پول است، اما ای کاش شادی فقط وابسته به پول نبود. پس بیپول نباش.
هوش مصنوعی: اگر میدانی که دل من به عشق تو معترف است، پس فریب نده و چیزی نیاور. و اگر در این موضوع غم و اندوهی از انکار وجود ندارد، پس چرا برای خودت مشکل درست میکنی؟
هوش مصنوعی: من که از شراب لعل تو مست و سرمست شدهام، اگر مقام و منزلتی در کنار میفروش نداشته باشم، تو هم نباش.
هوش مصنوعی: هر کسی که بازاری او را از عقل و دین زده کند، اگر از آن بازار بیزار نباشد، باید از آن دوری کند.
هوش مصنوعی: اگر نبود می، من نمیتوانستم صبر کنم و یک لحظه هم عیب من را نکن. اگر از می مست نباشی، پس نباش.
هوش مصنوعی: وقتی که در میخانه دور و برم پر از باده و خوشی است، با وجود اینکه در دیاری به جز اینجا نیستم، اگر دیاری برای من وجود نداشته باشد، پس چرا نباشی؟
هوش مصنوعی: اگر غم تو باعث شود که من خاک شوم، به خود بگو که برآر، چون تو چه کسی هستی. اگر از من نشانهای باقی نماند، پس بگو که نباشم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیان میکند که اگر در عالمی عطر و خوشبویی وجود نداشته باشد، نمیتوان ذات حقیقی شخص یا چیزی را شناخت. به عبارت دیگر، وجود عطر و خوشبو بودن به آن چیز ارزش و اعتبار میبخشد؛ و اگر در مکانی که شایسته است، آن عطر و زیبایی نباشد، دیگر نمیتوان به آن چیز اهمیت داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.