ما را ز پرده ی تو دل از پرده شد بدر
بردار پرده ای ز پس پرده پرده در
گر ماه خوانمت نبُود ماه سر و قد
ور سرو گویمت نبُود سرو سیمبر
کس ماه را ندید که پوشد زره ز مشک
کس سرو را نگفت که بندد چو نی کمر
لعل تو شکّریست ازو رفته آب قند
خط تو طوطیئیست پرافکنده بر شکر
جانم ز تاب مهر تو شمعیست در گداز
چشمم ز شوق لعل تو دُرجیست پرگهر
عنقای قاف عشقم و عشق تو گوئیا
مرغیست هر دو کون در آورده زیر پر
چون صبر نیست کز تو نظر بر توان گرفت
یکباره برمگیر ز بیچارگان نظر
ور زانک از درم نتوانی در آمدن
باری ز دل چگونه توانی شدن بدر
هرگه که در برابر خواجو گذر کنی
صد بار باز در دل تنگش کنی گذر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (اشتیاق) به معشوق است. شاعر از محبوب خود میخواهد که پردهها را کنار بزند تا عشق را بهتر ببیند. او با تشبیهات زیبا، معشوق را به ماه و سرو و لعل تشبیه میکند و به زیبایی و جذابیت او اشاره دارد. احساسات عمیق و دو جانبه عشق را بیان میکند و از بیتابی و آرزوی وصال سخن میگوید. در پایان، شاعر اشاره میکند که هر بار که معشوق از کنار او میگذرد، دلش به تنگی میافتد و این دلتنگی همیشه تازه و زنده است.
هوش مصنوعی: ما به خاطر تو از حجاب دل جدا شدیم. پردهای را که بین ما و توست بردار، تا آنچه در دل داریم، برملا شود.
هوش مصنوعی: اگر تو را ماه بنامم، سروقد و زیبایی تو را ندارد و اگر تو را سرو بخوانم، زیبایی ظاهریات را ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس ماه را ندیده که زرهای از مشک بر تن کند و هیچکس نیز نگفته که سرو مانند نی کمربند ببندد.
هوش مصنوعی: لبها و رنگ لبت همچون قند شیرین است و خط زیبای تو همانند طوطیای است که بر روی شکر نشسته و در زیباییاش به تماشا نشسته است.
هوش مصنوعی: جانم به خاطر عشق تو مانند شمعی در آتش میسوزد و چشمانم از شوق زیبایی و شیرینی لبهای تو همچون گنجی پر ارزش است.
هوش مصنوعی: عشق من مانند فونتزی از یک موجود افسانهای است که هم در دنیای عشق خودم و هم در عشق تو وجود دارد، گویی این موجود پرندهای است که همه چیز را در اختیار دارد و زیر بال خود نگه داشته است.
هوش مصنوعی: از آنجا که صبر ندارم و نمیتوانم به راحتی به تو نگاه کنم، لطفاً یکباره نظر و توجه خود را از بیچارگان دور نکن.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی از دروازهام وارد شوی، پس چگونه میتوانی از دل من بیرون بروی؟
هوش مصنوعی: هر بار که از جلوی خواجو عبور کنی، در دل او بارها حسرت و غم را تجدید میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.