شمارهٔ ۲۸ - فی مدح صاحب الاعظم تاج الدولة و الدین العراقی و تهنیة بالزفاف
چون نو عروس حجله ی سیمین زرنگار
در رخ کشید طره ی مشکین مشگبار
شد والی ولایت چین شهریار شام
زد خیمه بر بلاد ختن شاه زنگبار
بستند بر افق ز شفق لاله گون تتق
کردند دهر را ز غسق عنبری دثار
بیت العروس شش در پیروزه فرش را
از اطلس مرصّع شب ساختند ازار
چون تیره شب ستاره ی گل بر سپهر باغ
آمد گل ستاره ز باغ فلک ببار
کف الخضیب کرده نگارین بهشتیان
وز روضه داده چون گل سوری بحجله بار
تیر شهاب گشته صف اهرمن شکاف
رمح سماک آمده شیر فلک شکار
دیدم ز شکل عقرب و پروین سپهر را
بر دوش تاب طرّه و در گوش گوشوار
مه طلعتان پرده سرای زبرجدی
از رخ گشوده پرده ی گلریز سبزکار
چون چین جعد هندوی خورشید پیکران
مه را شب سیاه دل آورده در کنار
دست قضا نهاده ز بهر جمال و زیب
ز اکلیل تاج بر سر گردون گلعذار
بر کف گرفته چرخ طبقهای لاجورد
پر دانه های درّ ثمین از پی نثار
کرده هلال موی میان خمیده زلف
در ساعد فلک ز زر جعفری سوار
در جلوگاه مشرقیان شمع شب فروز
در بزمگاه مغربیان جام خوشگوار
از مه بر آستان افق سیمگون لگن
وز شب در آستین هوا نافه ی تتار
بر بام این بلند حصار کمانچه وش
پر ساز کرده زهره نوائی هم از حصار
کاین روضه ی بهشت برینست یا نگار
وین بوی مشک یا نفس باد نوبهار
در قلب شب شعاع جبلّی است یا چراغ
در جام زر عقیق مذاب است یا عقار
یارب بنفشه زار سپهرست یا ارم
و ایا نگارخانه ی چینست یا نگار
خاک بهشت عدن بکوثر مخمّرست
یا بزمگه بجرعه ی مستان شادخوار
در بوستان خروش خروس صراحی است
یا بانک مرغ زار بر اطراف مرغزار
و امشب که روزنامه دولت سواد اوست
دارد نشانی از خط عنبر مثال یار
گوئی مگر شمامه ی عنبر بر آتشست
یا در چمانه آتش می می زند شرار
کافلاک را دماغ معطّر شد از بخور
و اجرام را مشام معنبر شد از بخار
ما را چه غم کنون که به خلوتسرای ما
اقبال میر مجلس و شادیست غمگسار
مجلس شکسته رونق بتخانه ی چگل
می آب برده از لب خوبان قندهار
زانها که جز بخواب نبینند خواب را
جز بخت خواجه کیست درینوقت هوشیار
من غرق فکر گشته که امشب چه حالتست
کاین نقشهای نادره می گردد آشکار
ناگه نگار لاله رخم در رسید و گفت
کای شرمسار نطق تو بر شاخسار سار
ملک جهان گرفته بتیغ سخنوری
وانگاه کرده از دو جهان عزلت اختیار
وقت حصول دخل و تو موقوف ارتفاع
گاه صلای بذل و تو محبوس افتقار
امشب شب زفاف مه برج و سروریست
مخدوم بنده پرور و دستور کامگار
فرخنده تاج دولت و دین آنکه چرخ را
درهم شکست رفعت او دست اقتدار
بهر نثار سدّه علیای آصفی
عقدی گهر برآر ز طبع گهر نثار
بیرون فرست زاده ی جان را بتهنیت
تا بر زمین عجز نهد روی اعتذار
بنواز نوبتی ز همایون که راستی
چون بلبل چمن سزدش مدح خوان هزار
قولی بدین نوا و سرودی بدین ادا
نظمی بدین طریقه و شعری بدین شعار
کای شش جهت ز قلزم جود تو یک بخار
وی نه فلک ز عرصه ی جاه تو یک غبار
ارکان کعبه ی حرمت سدره را مطاف
و اطراف موقف کرمت کعبه را مزار
قانون معدلت بشکوه تو مستقیم
بنیاد مملکت بحفاظ تو استوار
عقل گره گشای ز ذهن تو مستفید
جام جهان نمای ز رای تو مستعار
ادرار گیر دست نو تا ابر در هوا
و اجری ستان طبع تو تا قطره در بحار
شاخ امید را زنوال تو بیخ و برگ
منسوج فضل را ز ضمیر تو پود و تار
از مجلس کمال تو ناهید یک ندیم
وز موکب جلال تو خورشید یک سوار
رایت که هست مشرف دیوان کن فکان
مجموع روزنامه ی امسال خوانده پار
چرخی اگر چنانک بود چرخ را ثبات
بحری اگر چنانک بود بحر را قرار
هر روز شاه گنبد نیلوفری ز بام
پیش تو بر زمین فتد از روی اضطرار
گیتی بتیغ بید در ایام عدل تو
بیخ خلاف برکند از طرف جویبار
از خیط شمس دیو سپید سپیده را
چون بختیان نفاذ تو بر سر کند مهار
دست تو بحر را ندهد قطره ئی مجال
حلم تو کوه را ننهد ذره ئی وقار
لطف تو گرنه نامیه را تقویت کند
جعد بنفشه را نبود تاب انکسار
گر تندباد کین تو بر چرخ بگذرد
از چشمه سار مهر بر آید درخت نار
ور بر چمن ز گلبن جودت وزد نسیم
بر جای برگ گل ورق زر دمد ز خار
نرگس بود ز شوق لقای تو دیده ور
سوسن شود ز حرص ثنایت سخن گزار
بحر فراخ دل بیسارت خورد یمین
زیرا که از یمین تو حاصل کند یسار
چون خاک درگهت گهر تاج انجمست
چون تاج سر بخسرو انجم فرومیار
دیوان من که روضه ی انوار مدح تست
بر هفت هیکل فلکش زیبد افتخار
لیل و نهار من چو سواد و بیاض اوست
خوانم ثنای ذات تو باللیل و النهار
کلک نحیف بین که بر ایتام خاطرم
با نالهای زیر کند گریه های زار
دل را بدار ضرب مدیحت برم ولی
نبود درست قلب مرا حبه ئی عیار
باشد میان شعر دو نیم از برای انک
بر تیغ آبدار زبانم کند گذار
داند خضر که راحت روح سکندرست
اشعار من که دارد از آب حیوة عار
شاید که ابن مقله بچشمش کند سواد
هر چند پیش مردم تر دامنست خوار
گویم بروزگار جفائی که می برم
دور از جناب درگهت از دست روزگار
زنهار کز سرم بکرم سابه برمگیر
کایم بزیر سایه ی لطفت بزینهار
آزادی از تو هست بسی بنده را چو سرو
لیکن کجا بدست تهی بر دهد چنار
چون دوحه ئی بباغ مدیحت چو من نخواست
تا کی روا بود که نه برگم بود نه بار
چشمم ز نوک کلک جواهر فشان تو
دارد دو درج گوهر ناسفته یادگار
بیمار فاقه گشتم و هیچم طبیب نیست
آخر بکن دوای من خسته نزار
گر رنج خویش عرضه کنم بر تو زان مرنج
کامروز جز تو نیست طبیبی در این دیار
چون نرگس از تو زان بودم چشم سیم و زر
کافتاده ام ز جام سخای تو در خمار
ابکار فکرتم بنگر در ره امید
بنشسته بر دریچه ی خاطر بانتظار
پوشیده رخ ببرقع شبگون چو آفتاب
زان رو که گشته اند زرای تو شرمسار
بر چشم در نثار کنم جایشان از آنک
هستند همچو دانه لولوی آبدار
سودانگر که جیب قصب را کنند چاک
در آرزوی مدح تو روزی هزار بار
آری ز بحر چون نتوانند شد برون
ناید قصبچه ی قلمی شان بهیچ کار
تا بر فلک بود شه سیاره را مسیر
تا بر مدر کند فلک تیزرو مدار
پیراهن سرور ز دست فلک مدر
وز دامن نشاط و طرب دست بر مدار
بادا بجنب قدر تو کونین مختصر
و افلاک بر مراد دلت کرده اختصار
تا باشد از شمار برون جنبش سپهر
چون جنبش سپهر بقای تو بی شمار
زین اجتماع شمس و قمر یافته شرف
زین اتصال دولت و دین جسته اعتبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر زیبا توصیف شب عروسی و حال و هوای آن است. شاعر با استفاده از تصاویر و تشبیهات گوناگون، زیبایی و شکوه این مراسم را به تصویر میکشد. او به عروس که به مانند حجلهای پر زرق و برق توصیف شده، اشاره میکند و فضایی رمانتیک و شگفتانگیز را در شب زفاف ترسیم میکند.
شاعر به عالیترین خصائص عروس و شکوه محفل عروسی اشاره میکند، از جمله دکوراسیون زیبا و ابریشمین، نورافشانی ستارگان و خوشبویی گلها. او در ادامه تحت تأثیر زیباییهای طبیعت و عشق قرار میگیرد و آرزو میکند که این لحظهها و زیباییها همیشگی باشند. در نهایت، او به قدرت و اقتدار شاه اشاره دارد و نهایتاً از خداوند دعا میکند که این شادی و زیبایی را حفظ کند.
این شعر هم به لحاظ زیباییشناسی و هم از نظر مفهومی، نماد عشق و شادی را درمیان مشکلات و چالشهای زندگی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی که عروس تازه با زیبایی و شکوه به سالن عروسی پا مینهد، موهای مشکی و پر زرق و برقش را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: والی ولایت چین، که همان فرمانروا است، در شهر شام خیمه زده و در سرزمین ختن، هماینک شاه زنگبار است.
هوش مصنوعی: در ابتدای صبح، افق به رنگ قرمز و شبیه گل لاله درآمده است و زمان را با زیبایی و حرکات نرم خود در آغوش گرفته است.
هوش مصنوعی: در خانه عروس، شش در با فرشی از مخمل درخشان تزئین شده و دامن زیبایی مانند شب بر تن دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که شب به تاریکی میگراید، ستارهای که به زیبایی گل میدرخشد، در آسمان باغ پدیدار میشود. گل همچون ستارهای در باغ هستی میتابد و نورش را میپاشد.
هوش مصنوعی: دختر زیبای بهشتی، دامنش پر از گلهای رنگین است و همانند گلی خوشبو از باغ بهشت در تالار عروسی جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: شهاب به مانند تیر، اهرمن را به دو نیم کرده و ستاره سماک به مانند نیزه، شکارچی آسمان را به رمیده درآورده است.
هوش مصنوعی: دیدم که چگونه در آسمان، شکل عقرب و پروین بر دوش تابش نور و زیبایی مو و گوشوارههایی آویخته است.
هوش مصنوعی: چهره ماه مانند پردهای زیبا از سنگهای زبرجد، در برابر زیبایی گلهای سبز، به آرامی نمایان شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیتش، شب تیره دل را در کنار چهره روشن و درخشان ماه قرار داده است.
هوش مصنوعی: سرنوشت به خاطر زیبایی و جلوههای دلانگیز، تاجی از اکلیل را بر فراز آسمان زیبا قرار داده است.
هوش مصنوعی: شاید بتوان گفت که در آسمان آبی، دایرههایی از لاجوردی وجود دارد که به مانند دانههای گرانبهاترین مروارید، آماده هستند تا به زمین هدیه داده شوند.
هوش مصنوعی: هلالی از موی میان زلف خمیده بر ساعد آسمان مانند سوارکاری از زر جعفری به زیبایی و ظرافت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در دنیای شرق، شمعی روشنیبخش شب است و در دنیای غرب، خمرهای پر از نوشیدنیهای خوشمزه وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا از زیبایی و روشنی شب و صبح سخن گفته شده است. از مه و مهتاب میگوید که بر آستان افق درخشش دارد و از نسیم شب که مانند عطر نازکی در فضا پراکنده شده است سخن به میان میآید. به طور کلی، تصویرسازی از یک شب دلانگیز و آرام در طبیعت ارائه میشود که زیباییهای آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بر بالای این دیوار بلند، نوازندهای با چنگ خود نغمهای به آرامی مینوازد و صدای زیبایی از آنجا به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: این باغ بهشتی است یا چهره زیبای محبوب؟ آیا این عطر خوش مشک است یا نسیم دلپذیر بهار؟
هوش مصنوعی: در دل شب نوری وجود دارد که یا از کوهی میتابد یا چراغی در کاسهای از طلا و عقیق مذاب است، یا اینکه مانند دارویی است که میتواند انسان را شفا بخشد.
هوش مصنوعی: ای خدا، آیا این چهره زیبای محبوب من، شبیه به بنفشه گون آسمان است یا به باغ ارم میماند یا مانند نگارخانه چین است؟
هوش مصنوعی: خاک بهشت عدن شبیه به نوشیدنی ناب و مسکر است، یا در محیطی شاد و سرمست و خوشحال، مانند نشستی که در آن نوشیدنیهای خوشمزه سرو میشود.
هوش مصنوعی: در باغ و گلستان صدای خروس طنینانداز است یا آواز پرندگان در کنار مرتع به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: امشب که روزنامه دولت در دست من است، نشانی از خطی دارم که مثل یار من زیبا و دلکش است.
هوش مصنوعی: گویی که بویی دلپذیر مانند عطر مشک در آتش پیچیده است یا شعلههای آتش به زیبایی در حال درخشیدن هستند.
هوش مصنوعی: ابرها با عطر بخور خوشبو شدند و موجودات درخشان از بخار خوشبو شدند.
هوش مصنوعی: اکنون که خوشبختی و شادی در جمع ماست، دیگر برای ما چه غم و اندوهی باقی مانده است؟
هوش مصنوعی: مجلس پرشوکت و شادابی خود را از دست داده و بزم دلنشین بتخانه، به خاطر زیباییها و جاذبههای دلفریبی که در قندهار وجود دارد، تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: آنهایی که فقط در خواب به سر میبرند، در واقع بخت و شانس خود را نمیبینند. در این لحظه، چه کسی میتواند بیدار باشد؟
هوش مصنوعی: من در افکار خود غرق شدهام و در مورد حال و هوای امشب فکر میکنم، چرا که تصویرهای باورنکردنی و خاصی در حال نمایان شدن هستند.
هوش مصنوعی: ناگهان معشوقی با چهرهی زیبا و سرخ مثل لاله به من رسید و گفت: ای شرمسار، سخنان تو مانند صدای پرندهای در درختان میپیچد.
هوش مصنوعی: حاکمیت دنیا را با قدرت سخن به دست گرفته و سپس از دو جهان کنارهگیری کرده است.
هوش مصنوعی: زمانی که درآمد به دست میآید، بالا رفتن و رشد تو متوقف میشود، در حالی که ناله و زاری برای بخشش و کمک به تو ادامه دارد و تو در نیازمندی و وابستگی باقی میمانی.
هوش مصنوعی: امشب شبی است که ماه در بالاترین زیبایی خود قرار دارد و این شب، شب جشن و شادی است. سرور من که همواره مرا مورد محبت و توجه خود قرار داده، در این شب خوشحالی و موفقیت است.
هوش مصنوعی: شخصی که تاج و شکوه دولت و دین را دارد، خوشحال و سعادتمند است. او کسی است که توانسته است قدرت آسمان را به چالش بکشد و مقام و جایگاهش به واسطه توانایی و اقتدارش بالا رفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگداشت مقام علیای آصف، دست به کار شو و گوهری زیبا از دل طبیعت به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: فرزند جانت را به خوشحالی و تبریک به بیرون بفرست تا بر زمین، در برابر ناتوانیاش، عذرخواهی کند.
هوش مصنوعی: با نواختن خوش و ساز دلنواز، شایسته است که مانند بلبل در باغ، به ستایش او بپردازیم و هزاران شعر در وصفش سراییم.
هوش مصنوعی: گفتهای در این نوا و آواز، و شعری به این روش و با این معنا.
هوش مصنوعی: ای که در شش جهت، نعمتهای تو مانند بخار و ناپایدار است و نه تنها این، بلکه عظمت و مقام تو نیز مانند غباری در عرصهی فراخی قرار دارد.
هوش مصنوعی: بنیاد کعبه که مکانی مقدس و با احترام است، مانند درخت سدر است که دور آن محل زیارت و احترام به جایگاه توست.
هوش مصنوعی: قانون برابری و عدالت که به زیبایی از تو شکل میگیرد، پایه و اساس کشور است و امنیت آن به توجه و حمایت تو بستگی دارد.
هوش مصنوعی: عقل تو به کمک میآید و مشکلات را حل میکند، و دنیای درونت از خیال و تفکر تو شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: دستت را از نوک ابرها بگير و به خويشتن توجه کن، زيرا طبع تو همانند قطرهای است که در دریا غرق میشود.
هوش مصنوعی: امید تو به من قوت میبخشد و میوههای آن باعث رونق زندگیام میشود. فضل و خوبی تو، مانند الگو و بافتهای در وجود من جای دارد و به من زیبایی و ارزش میدهد.
هوش مصنوعی: از مجالس زیبایی تو، مانند ناهید، یک دوست و همراه دارم و از دربار بزرگ و عظمت تو، مانند خورشید، یک سواره دارم.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که توصیه میشود که نگاهی به سوابق و نوشتههای سال جاری بیندازید، چرا که آنها میتوانند به شما در درک و تحلیل وضعیت فعلی کمک کنند.
هوش مصنوعی: اگر چرخ گردون همچنان ثابت میماند، و اگر دریا هم آرام و بیحرکت بود، همه چیز در زندگی ما به یک شکل ثابت و بدون تغییر باقی میماند.
هوش مصنوعی: هر روز، به خاطر نیاز و اضطرار، شاه گنبد نیلوفری از بالای سر تو به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: دنیا در دوران عدل تو مانند گیاهی است که با شمشیر بیداد از ریشه کنده شده و از حاشیه جویبار برطرف شده است.
هوش مصنوعی: از نور خورشید، سپیده دم به مانند بخت خوب تو، قدرت و نفوذی را بر سر میزند که همچون افساری بر مهار میشود.
هوش مصنوعی: دست تو به دریا هیچگاه اجازه نمیدهد که قطرهای آرامش پیدا کند و خویشتنداری تو همواره کوه را کهن نمیکند که ذرهای از وقار را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: اگر لطف تو نباشد، زیبایی شکوفه بنفشه نمیتواند از خجالت و ضعف خود بیرون بیاید و خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگر طوفان کینهتوزی بر آسمان بگذرد، از چشمههای محبت درخت نارنج جوانه خواهد زد.
هوش مصنوعی: اگر نسیم خوشبو از باغ گلابی به سمت چمن بوزد و برگ گل را نوازش کند، و اگر بر سر خارها، برگههای زرین بتابد.
هوش مصنوعی: این شعر به دو گل اشاره دارد: نرگس و سوسن. نرگس به خاطر عشق و شوقی که به دیدن معشوق دارد، خوب میبیند و سوسن به خاطر حرص و تمایل به ستایش و تعریف از معشوق، زبان به سخن میگشاید. به نوعی، این ابیات بیانگر احساسات عمیق و زیبایی است که عشق میتواند در دل انسان ایجاد کند و چگونگی تأثیر آن بر رفتار و احساسات مختلف.
هوش مصنوعی: دریای وسیع دل تو به سمت راست میرود چون از سمت راست تو بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: مهر و زیبایی تو به اندازهای است که همچون سنگهای گرانبها در خاک، ارزشمند و باعظمت هستند. چنین نکن که زیبایی و شکوهت را درک نکنند و از دست بدهند.
هوش مصنوعی: کتاب شعر من که سرشار از نور و زیبایی توست، بر هفت جهان و آسمانها شایسته افتخار است.
هوش مصنوعی: شب و روز من مانند سیاه و سفیدی اوست، من در شب و روز تو را ستایش میکنم.
هوش مصنوعی: نگاه کن به آن قلم نازک که با نالههای زیر، بر دل یتیمان تأثیر میگذارد و آنها را به گریه میاندازد.
هوش مصنوعی: دل را به خاطر مدح و ستایشت تحت فشار میگذارم، اما حقیقت این است که قلب من هیچگونه بیثباتی را نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: میان شعر، دو بخش وجود دارد که برای من این توانایی را دارد که با زبان شیرین و تند، به زیبایی منتقل شود.
هوش مصنوعی: خضر میداند که آرامش روح سکندر در اشعار من نهفته است، چون این اشعار از آب حیات که نسیم زندگی است، بهرهمندند.
هوش مصنوعی: شاید ابن مقله با چشمانش به نوشتهاش نگاه کند، هرچند در نظر مردم به خاطر بزرگی و مقامی که دارد، ارزشش کمتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: میگویم به خاطر ناعدالتیهایی که پیش میآید، از محضر تو دور افتادهام و این دوری ناشی از فشارهای روزگار است.
هوش مصنوعی: مواظب باش که از روی محبت و مهربانی، مرا فراموش نکنی، زیرا من تحت سایهی لطفت به سر میبرم و به آن نیازمندم.
هوش مصنوعی: آزادی برای تو بسیار است، مانند سرو که آزاد و بلند است، اما بندهای که دستش خالی است، نمیتواند به چناری که دیگران به آن دسترسی دارند برسد.
هوش مصنوعی: به من نگاه کن که مانند درختی در باغ تو هستم، اما نه برگ دارم و نه میوهای. آیا میتوانم تا ابد در این حال بمانم؟
هوش مصنوعی: چشمم به زیباییهای تو که همانند جواهرات میدرخشد، دو گوهر ارزشمند و نایاب را به خاطر سپرده است.
هوش مصنوعی: من به شدت بیمار شدهام و هیچ درمانگری نیست که به کمکم بیاید، بنابراین خواهش میکنم که درد من را درمان کنی.
هوش مصنوعی: اگر زحمات و دردهای خود را برایت بازگو کنم، ناراحت نشو، زیرا امروز در این سرزمین هیچ کس جز تو دکتری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشمانم مانند گل نرگس به زیبایی تو مینگرد و از شراب بخشش تو، در حالتی مدهوش و سرمست شدهام.
هوش مصنوعی: فکر جوان و خلاق تو را به تماشا نشسته، در راه امید و آرزو، بر لبه ی ذهن و دل خود که در انتظار است.
هوش مصنوعی: چهرهات در زیر پوشش شب مانند آفتاب درخشان است، به همین دلیل است که زینتهای تو شرمنده شدهاند.
هوش مصنوعی: چشمانم را به عشق و احترام به آنان تقدیم میکنم، زیرا مانند دانهای نرم و شیرین هستند که در دسترس و قابل چشیدناند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر تو در انتظار مدح و ستایش است، هر روز هزار بار تلاش میکند و جیب خود را برای این کار پاره میکند.
هوش مصنوعی: هرگاه از عمق دریا نتوانند خارج شد، قلمی که در دست دارند، هیچ کارایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پادشاه سیارهها در آسمان باشد، فلک نیز مسیر خود را بهسرعت معین میکند.
هوش مصنوعی: پیراهن خوشبختی از دستان بخت بدست آمده و شادی و خوشی به دور این پیراهن میچرخد.
هوش مصنوعی: باد در حرکت است و به خاطر تو، این دو جهان در کوتاهی و فشردگی خود قرار گرفتهاند و آسمانها نیز مطابق خواستهات به همین اندازه مختصر شدهاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حرکت آسمان ادامه دارد، تداوم تو نیز بیپایان و نامحدود خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که از پیوند و همنشینی خورشید و ماه، به جایگاه و مقام بلندی دست یافتهایم. همچنین از ارتباطی که بین قدرت و مذهب وجود دارد، ارزش و اعتبار نیز به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.