خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۸ زینسان که به زیر پای غم گشتم پست جز جام میام کسی کجا گیرد دست؟ آن لحظه که بر جنازه گردد سر من از گردش کاسهٔ سرم بینی مست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از غم و اندوه خود صحبت میکند و میگوید که در میان این غم، تنها چیزی که به او آرامش میدهد، جام شراب است. او در لحظهای که جانش را از دست میدهد، احساس میکند که مستی و شادی را در آخرین لحظات زندگیاش تجربه میکند.
هوش مصنوعی: چون غم مرا به پایین کشانده است و من به شدت دچار افسردگی شدهام، جز جام می که به من آرامش میدهد، کسی دیگر نمیتواند به کمک من بیاید.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که جسم من به زمین میافتد و دنیای من به پایان میرسد، تو را در حالتی غرق در مستی و نشئگی خواهی دید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن یار که عهدِ دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست
کز رنج خمار او به جان نتوان رست
گر از دل من چنین فرو داری دست
در روز ز دست تو به شب باید جست
چون دیده من دید ترا روز نخست
مسکین دل من هوای دیدار تو جست
اکنون که ترا هوای من نیست درست
یا ناز مکن یا دل من باز فرست
گر سیر شدی بتا ز من در خور هست
زیرا که ندارم ای صنم چیزی لست
رنج دل رنج دیده جز دیده نجست
دانی که شد این گناه بر دیده درست
در جمله جهان صورتی از دیده نرست
کش چندین موج خونش از دیده نشست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.