کار من آشفته گشت از روزگار
باد چون من روزگار آشفته کار
من چنین رنجور از رنجم بتر
درد تنهائی و هجر و انتظار
همچو موئی گشته ام در تاب و تب
همچو زیری گشته ام زار و نزار
مردم چشمم بصبح اختر فشان
چشم خونبارم به شب اختر شمار
چون دوایم نار و آب نار شد
شد دلم پر نار و اشکم آب نار
گرچه زانسانم که بادم می برد
کی برد بادم بسوی آن دیار
هست بیرون از شمارم درد دل
وین شب تنهائیم روز شمار
همچو خاک افتاده ام بر رهگذر
همچو آتش مرده ام زین رهگذار
رنج خاطر همچنان دور از شما
برقرار خویش و در دم بیقرار
زیر پهلویم همه جولان مور
گرد بالینم همه دوران مار
اوفتاده در میان خاک سر
دست شسته از وجود خاکسار
کسوت عمر مرا بدریده بود
جامه ی جان مرا بگسسته تار
آه سردم چیره در تبهای گرم
روز عمرم تیره چون شبهای تار
از رفیقان کس نبینم بر یمین
وز شفیقان کس نیابم بر یسار
هیچکس دستم نگیرد جز طبیب
کو کند گه گه ببالینم گذار
در گلستان هیچ مرغی نیست کو
بر من مسکین بموید جز هزار
بر سر از نازک دلان مهربان
ابر را بینم که باشد اشکبار
زین همه درمان وفاتم سودمند
زین همه دارو مماتم سازگار
ای مسیحا آخرم بادی بدم
وی خضر از ظلمتم آبی بیار
شد زمام اختیار از دست من
بختیار آنکس که دارد اختیار
نیست در همیان چو رویم هیچ زر
نیست در آفاق چون من هیچ زار
باد الوندم نسیم بوستان
واب رود آور شراب خوشگوار
خانه چشمم پر از خون جگر
زین دو لالای سیاه سوگوار
بخت من در خواب و هر شب تا بروز
چشم بیدارم شده کوکب نثار
از ضعیفی رفته خواجو از میان
وز ملامت کرده خلق از وی کنار
تا بغربت در نمانی ای پسر
بر غریبان رحمت آور زینهار
کانچه با من کرد دور آسمان
و آنچه من دیدم ز جور روزگار
گر بمانم با تو خوانم یک بیک
ور نمانم این بماند یادگار
خاک آذربایجان آذربجان
در زند ای دوستان الاعتبار
خطّه ی تبریز جز تب خیز نیست
الحذارای نیکبختان الحذار
خاک کرمان جبّذا آن گلستان
واب ماهان خرمّا آن جویبار
سنگ او پیروزه است و خاک زر
دشت او خلدست و صحرا لاله زار
نیش او نوش و هوایش معتدل
راغ او باغ و خزانش نوبهار
منزل شهزادگان نامور
مسکن آزادگان نامدار
بانی او اردشیر بابکان
والی او یزدجرد شهریار
تختگاه خسروان کامران
بارگاه سروران کامکار
یا رب آن خاک و هوا را تا بحشر
ز آتش و آب هوان محروس دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خور به شادی روزگار نوبهار
می گسار اندر تکوک شاهوار
رأی مجلس کرد رای شهریار
پادشاه تاج بخش تاجدار
سیف دولت شاه محمود آنکه شد
مجلس او آسمان افتخار
ای خداوند خداوندان دهر
[...]
زینهار ای یار ِگلرخ زینهار
بیگنه بر من مکن تیزی چو خار
لالهٔ خود رویم از فرقت مکن
حجرهٔ من ز اشک خون چون لالهزار
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
[...]
ای ز دولت دست جاهت را سوار
هیچ میدان چون تو نادیده سوار
عدل تو بفزود زینت ملک را
زینت ساعد بیفزاید سوار
حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد
[...]
خواجه شغل بنده را تیمار دار
تا کمر پیشت ببندم بنده وار
وقت من خوش دار و برگم ده که من
خوشترین وقتی تو را آیم به کار
تا بود نام محمد بر سرت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.