تا بر آید نفس از عشق دمی باید زد
بر سر کوی محبت قدمی باید زد
چهره بر خاک در سیمبری باید سود
بوسه بر صحن سرای صنمی باید زد
هر دم از کعبه ی قربت خبری باید جست
خیمه بر طرف حریم حرمی باید زد
هر شب از دفتر سودا ورقی باید خواند
وز جفا بر دل پر خون رقمی باید زد
هر نفس ز آتش دل خاک رهی باید شد
هر دم از سوز جگر ساز غمی باید زد
گر نخواهد که بر آشفته شود کار جهان
دست در حلقه زلف تو کمی باید زد
کام جان جز برای تو نمی شاید خواست
راه دل جز بهوای تو نمی باید زد
گرچه ما را نبود یک درم اما هر دم
سکه مهر ترا بر در می باید زد
خیز خواجو که چو افلاس شود دامن گیر
دست در دامن صاحب کرمی باید زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.