مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی
وز جام باده کام دل بیقرار جوی
اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست
با دوستان نشین و می خوشگوار جوی
گر وصل یار سرو قدت دست می دهد
چون سرو خوش برآی و لب جویبار جوی
فصل بهار باده ی گلبوی لاله گون
در پای گل ز دست بتی گلعذار جوی
از باغ پرس قصّه بتخانه ی بهار
و انفاس عیسوی ز نسیم بهار جوی
ای دل مجوی نافه ی مشک ختا ولیک
در ناف شب دو سلسله ی مشکبار جوی
خود را ز نیستی چو کمر در میان مبین
یا از میان موی میانان کنار جوی
خواهی که در جهان بزنی کوس خسروی
در باز ملک کسری و مهرنگار جوی
بعد از هزار سال که خاکم شود غبار
بوی وفا ز خاک من خاکسار جوی
هر دم که بیتو بر لب سرچشمه بگذرم
گردد روان ز چشمه ی چشمم هزار جوی
خواجو اگر چنانک در این ره شود هلاک
خونش ز چشم جادوی خونخوار یار جوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.