گنجور

 
خواجوی کرمانی

آن رفت که میل دل من سوی شما بود

شب تا بسحر خوابگهم کوی شما بود

آن رفت که پیوسته ام از روی عبادت

محراب روان گوشه ی ابروی شما بود

آن رفت که شمع دل من در شب حیرت

در سوز و گداز از هوی روی شما بود

آن رفت که از نکهت انفاس بهاران

مقصود من سوخته دل بوی شما بود

آن رفت که در تیره شب از غایت سودا

دلبند من خسته جگر موی شما بود

آن رفت که هر دم که ز بابل زدمی لاف

چشمم همه بر غمزه ی جادوی شما بود

آن رفت که مرغ دل پر آتش خواجو

پروانه ی شمع رخ دلجوی شما بود