داور جانی، پس این فریاد جان چون نشنوی
یارب آخر یارب فریاد خوان چون نشنوی
داد خواهم بر درت در خاک و خون افغان کنان
گیر داد عاشقان ندهی فغان چون نشنوی
آه سوزان کز ره دل میبرم سوی دهان
سوی دل باز آرم از ره دهان چون نشنوی
هر زمان گوئی بگو تا خود نشان عشق چیست
من چه دانم داد عشقت را نشان چون نشنوی
در کمین غمزها ترکان کمان کش داشتی
گاه تیر افشاندن آواز کمان چون نشنوی
جوش دریای سرشکم گوش ماهی بشنود
چون در آن دریا تو راندی جوش آن چون نشنوی
پرسی از حال دلم چون بشنوی فریاد من
حال دل چون پرسی از من هر زمان چون نشنوی
گوش زیر زلف و زیور زان نهان کردی که آه
نشنوی پیدا ز من باری نهان چون نشنوی
گویمت کامروز جانم رفت زودش برزنی
چون توئی جان داور ای جان حال جان چون نشنوی
هر دمت خاقانی از چشم و زبان گنجی دهد
نام خاقانی به گوش دوستان چون نشنوی
کوه سیمینی و در کوه اوفتد آواز گنج
آخر این آوازهٔ گنج روان چون نشنوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و فریاد عاشقانهای است که شاعر به یار خود میزند، اما احساس میکند که هیچکس صدای او را نمیشنود. شاعر از خداوند خواهش میکند که به دادش برسد و در مورد عشق و دلتنگیهایش سخن میگوید. او به تکرار از یار میپرسد که صدای او را چه زمانی خواهد شنید و از ناامیدی خود مینالد. در نهایت، شاعر به عظمت و سمبلهای زیبایی اشاره میکند که به بیصدایی او دامن میزنند و در نهایت از عشق و جان خود سخن میگوید و از یار میخواهد تا به حال او توجه کند.
هوش مصنوعی: داور جان، پس این فریاد جان را که میزنم، چرا نمیشنوی؟ ای خدا، دیگر چطور فریاد بزنم که صدایم به گوش تو برسد؟
هوش مصنوعی: خواهم در کنار در خانهات فریاد بزنم و در حالت ناامیدی و درد بگویم که عاشقانت را نادیده میگیری و تو هم صدای فریاد من را نمیشنوی.
هوش مصنوعی: من از دل غمهای عمیق و سوزان خود به سوی زبان میروم تا آنچه را در دل دارم بیان کنم، اما اگر تو صدای من را نشنوی، چگونه میتوانم این احساسات را به تو برسانم؟
هوش مصنوعی: هر لحظه میگویم بگو تا ببینم نشانه عشق چه چیزی است. من چه میدانم که عشق تو چه نشانهای دارد وقتی که تو نشنوی.
هوش مصنوعی: برگرفته از این بیت، میتوان گفت: تو به دنبال زیباییها و دلرباییهای ترکها بودی و همیشه در حال آمادهباش برای آن بودی. اما وقتی صدای کمان را نمیشنوی، دیگر نمیتوانی تیرها را پرتاب کنی. این بدان معناست که اگر به نشانهها و هشدارها توجه نکنی، فرصتهای خوب از دست میرود.
هوش مصنوعی: دریای اشکهای من آنقدر عمیق و پرصداست که حتی گوش ماهیها صدای آن را میشنوند. اما زمانی که تو در این دریا حرکت میکنی، دیگر نمیشنوی که این دریای اشک به چه حالتی درآمده است.
هوش مصنوعی: اگر از حال دلم بپرسی، وقتی فریاد من را میشنوی، حال دلم را درک میکنی، اما هر بار که از من میپرسی، چون صدای مرا نمیشنوی، نمیتوانی به حال من پی ببری.
هوش مصنوعی: گوش خود را زیر زلف و زیور پنهان کردهای تا صدای آه من را نشنوی، حالا که در پنهانی، چگونه میتوانی صدای من را بشنوی؟
هوش مصنوعی: امروز جانم خیلی زود از دست رفت، چنانکه تو خود جان زندگیام هستی. ای جان، حالا که جانم به خطر افتاده، چرا نمیشنوی؟
هوش مصنوعی: هر بار که خاقانی صحبت میکند، از چشمان و زبانش مانند گنجی ارزشمند، نام خاقانی را به دوستانش معرفی میکند؛ اما اگر تو این نام را نشنوی، چه اهمیتی دارد؟
هوش مصنوعی: کوهی از نقرهاست و اگر در آن کوه صدای گنجی برآید، این صدا همچنان در جریان است و تو نمیتوانی آن را بشنوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.