زخم زمانه را در مرهم پدید نیست
دارو بر آستانهٔ عالم پدید نیست
در زیر آبنوس شب و روز هیچ دل
شمشادوار تازه و خرم پدید نیست
هرک اندرون پنجرهٔ آسمان نشست
از پنجهٔ زمانه مسلم پدید نیست
ای دل به غم نشین که سلامت نهفته ماند
وی جم به ماتم آی که خاتم پدید نیست
دردا که چنگ عمر شد ز ساز و بدتر آنک
سرنای گم به بودهٔ ماتم پدید نیست
خاقانیا دمی که وبال حیات توست
در سینه کن به گور که همدم پدید نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان اندوه و ناامیدی از گذر زمان و ناتوانی در بهبود دردها و زخمها میپردازد. شاعر میگوید که در دنیای پر از غم و رنج، امیدی به بهبود یا مرهمی برای زخمها نیست. او اشاره میکند که نعمتها و خوشیها نیز جای خود را به ناراحتی دادهاند و هیچ نشانهای از زندگی شاداب و خوب در زیر بار غم و زمان وجود ندارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زندگی و شادی در حال رنج و محنت از دست رفته است و تنها شکایت و ماتم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: زمانه زخمهایی به وجود میآورد که نمیتوان به راحتی آنها را درمان کرد و در جهان هیچ دارویی برای رفع این زخمها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در زیر درختان تیره و سیاه شب و روز، هیچ دلی شاداب و سرزنده مانند دل درخت شمشاد، به چشم نمیخورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در آسمان به تماشای زیباییها نشسته، نمیتواند به راحتی از چنگال زمانه و تغییرات آن در امان باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، در غم زندگی کن، چرا که در آن آرامش پنهان است. ای جم، به عزای خود بیایید که هیچ نشانی از پایان کار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آه که عمر به مانند چنگ (ساز) به پایان رسیده و از بدتر این که نشانی از سرنای شادی در فراز اندوه و ماتم دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: ای خاقانی، زمانی که زندگیات به بار سنگینی تبدیل شده، در سینه خود آن را به خاک بسپار، زیرا هیچکس در این سفر تنها نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.