منتظری تا ز روزگار چه خیزد
عقل بخندد کز انتظار چه خیزد
جز رصدان سیه سپید نشاندن
بر ره جانها ز روزگار چه خیزد
بیش ز تاراج باز عمر سیه سر
زین رصدان سپید کار چه خیزد
روز و شب آبستن و تو بستهٔ امید
کز رحم این دو باردار چه خیزد
گیر که خود هر دو باردار مرادند
چون فکنند از شکم ز بار چه خیزد
بر سر بازار دهر خاک چه بیزی
حاصل ازین خاک جز غبارچه خیزد
راز جهان جو به جو شمار گرفتی
چون همه هیچ است ازین شمار چه خیزد
هیچ دو جو کمتر است نقد زمانه
صرفه بران را ازین عیار چه خیزد
چند کنی زینهار بر در ایام
چون نپذیرد ز زینهار چه خیزد
نقش بهاری که نخل بند نماید
عین خزان است ازین بهار چه خیزد
رنگ دلت یادگار آتش عمر است
دانی از آتش که یادگار چه خیزد
بر در خاقانی اکبر آی و کرم جوی
از در دریای تنگبار چه خیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.