گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

چون غنچه رهی راز تو در دل دارد

ترسم که غم عشق چنین نگذارد

ور باد شود دیده و باران بارد

چون گل همه اسرار تو بیرون آرد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
خیام

گردون ز زمین هیچ گلی برنارد

کش نشکند و هم به زمین نسپارد

گر ابر چو آب، خاک را بردارد

تا حشر همه خون عزیزان بارد

انوری

صد پرده شبی فلک ز من بردارد

تا روز چو شب زپرده بیرون آرد

از دست شب و روز به شب بگریزد

هر کس که چو روز من شبی بگذارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مجیرالدین بیلقانی

گندانی را که گند بدعت دارد

فرابه به سنگلاخ ما می آرد

او را همه وقت پشت پا خاریدی

اکنون به سر من که سرش می خارد

ظهیر فاریابی

خسرو چو به خرمی قدح بر دارد

وز ابر بیان در معانی بارد

از رحمت او چه کم شود گر گه گاه

این گمشده را به لطف خود یادآرد؟!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه