گنجور

 
 
 
عطار

خورشید، که او زیر و زبر می‌گردد

از تو،‌ به امید یک نظر می‌گردد

ذوقِ شکَرِ شُکْرِ تو طوطی فلک

تا یافت، از آن وقت، به سر می‌گردد

مولانا

اندر رمضان خاک تو زر می‌گردد

چون سنگ که سرمهٔ بصر می‌گردد

آن لقمه که خورده‌ای قذر می‌گردد

وان صبر که کرده‌ای نظر می‌گردد

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مجد همگر

از بس که ز گریه نامه تر می‌گردد

هر حرف به خون دیده بر می‌گردد

بیچاره قلم نیز چو من در غم تو

می‌گرید و از غصه به سر می‌گردد

سعدی

نوروز که سیل در کمر می‌گردد

سنگ از سر کوهسار در می‌گردد

از چشمهٔ چشم ما برفت اینهمه سیل

گویی که دل تو سخت‌تر می‌گردد

اوحدی

خورشید که خاک ازو چو زر می‌گردد

از شوق رخ تو دربه‌در می‌گردد

یک جرعه می صاف تو در صافی ریخت

شد مست و درین میان به سر می‌گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه