ای ز دستت آز را سرمایهای
ذکر حاتم با کفت افسانهای
ذات پر معنیّ تو اندر جهان
صورت گنجیست در ویرانهای
آشکارا پیش ذهن و خاطرت
هرکجا در غیب پنهان خانهای
هست در دور کف دریا کشت
هفت دریا کمتر از پیمانهای
نیست از من سوختهتر در جهان
شمع اقبال ترا پروانهای
کار من بگشاید ار کلکت شود
در کلید روزیم دندانهای
تا در این شهر آمدم از بس اوام
من رهی بفروختم کاشانهای
وام داری هر دم از هر گوشهای
در من آویزد چنان دیوانهای
گر نمایم رخ بدو چون آینه
چنگ در ریشم زند چون شانهای
چشمها بر راه دارم همچو دام
تا کجا افتد به چنگم دانهای
من چنین محروم و از انعام تو
گشته هر آوارهای فرازنهای
مانده من لب خشک و در بحر سخات
آشنا ور گشته هر بیگانهای
حسبة لله بفرما منعما
در خلاص کار من پروانهای
یا اشارت کن که تا مطلق کنند
وقت را مرسوم موقوفانهای
از تردّد بر لب آمد جان من
آریی فرمای یک ره یا نهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود میپردازد. او از درد و رنجی که در زندگی دارد سخن میگوید و در عین حال به نعمتهای الهی و محبتهای الهی اشاره میکند. شاعر خود را درگیر مصائبی میبیند که ناشی از جدایی و دوری است و از خداوند درخواست راهنمایی و کمک میکند. او به نمادهایی چون شمع و پروانه اشاره دارد که بیانگر عشق و اشتیاقش هستند. در نهایت، شاعر از خداوند میخواهد که در شرایط سختی که در آن قرار دارد، به او یاری دهد و بر راهش نور افشانی کند.
هوش مصنوعی: تو که با دست خود راز و نیاز را به دست آوردهای، در واقع مانند حاتم طایی هستی که داستانی برای خود ساختهای.
هوش مصنوعی: خود واقعی و با ارزش تو مانند گنجی در میان یک ویرانه به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: هر جا که در ذهن و یاد تو در کنار چیزهای پنهان وجود داشته باشد، به وضوح و روشنی در دسترس است.
هوش مصنوعی: در اطراف کف دریا، هفت دریا وجود دارد که مقدارشان از یک پیمانه هم کمتر است.
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان به اندازه من سوخته و دلتنگ نیست، شمع زندگیات با توجه به سرنوشتت همچون پروانهای به سمت تو پرواز میکند.
هوش مصنوعی: اگر همهی کارهایم به هم پیوند بخورد، روزی را که به من میدهد، به راحتی به دست میآورم.
هوش مصنوعی: وقتی وارد این شهر شدم، به خاطر مشکلات و ناملایمات زندگی، کاشانهام را به راحتی فروختم.
هوش مصنوعی: هر لحظه از هر طرف در من وامی دارد و این مرا به حالتی شبیه دیوانگی میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهام را به او نشان دهم، مانند آینهای میشود و او همچون شانهای در ریشم میزند.
هوش مصنوعی: چشمهایم را به راه دوختهام مانند دامی که منتظر طعمهام تا ببینم چه چیزی به دستم میافتد.
هوش مصنوعی: من به قدری از لطف و بخشش تو محروم شدهام که مانند یک آواره، تنها در غم و اندوه سرگردان هستم.
هوش مصنوعی: من با لبانی خشک و تشنه، در دریای generosity دوستانهای در انتظارم، در حالی که هر غریبهای به آشنایی رسیده است.
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا به خوبی کارهایم را انجام دهم، زیرا من مانند پروانهای هستم که به دنبال نور میگردم.
هوش مصنوعی: لطفاً اشارهای داشته باش که بتوانیم زمان را به طور کامل و بدون قید و شرط تعیین کنیم.
هوش مصنوعی: از فکر و تردید زیاد، جانم به لب رسیده است. پس یا یک بار تصمیم بگیر و راه را روشن کن، یا اینکه نه، بگذار بروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.