گنجور

 
کلیم

گوهری ارجمند از کف شاه

رفته کز دیده، خون نمی بندد

حاصل هر دو کون شاه جهان

بدهد گر بسلک پیوندد

رخت گلگون شفق نمی پوشد

که ببر جز سیاه نپسندد

آسمان بر سر از مه و خورشید

چهره زر دگر نمی بندد

گشت تاریخ این مصیبت عام

(صبحدم زین الم نمی خندد)

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حمیدالدین بلخی

مرد باید که باب مقصد خویش

میگشاید بعقل و می بندد

رفتن بیمراد، نستاید

گفتن بر گزاف نپسندد

ابر باشد که یافه می گیرید

[...]

حکیم نزاری

می رود روز و باز می‌خندد

دهن روزه‌دار می‌بندد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه