هر کس شود اسیر تو بالا بلند شوخ
از خود رود به دوش فغان چون پسند شوخ
بیرون کسی ز دائرهٔ حکم زلف نیست
برگردن که حلقه نزد این کمند شوخ
ترسم که چون نبات لبش را دهد گداز
ترخنده های آن صنم نوش خند شوخ
شلاق تر زنرگس بیمار او کجاست
خواهی اگر مصاحبت دردمند شوخ
از باد پای عمر مجو آرمیدگی
جویا عنان گسسته رود این سمند شوخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.