چوشد در روز عاشورای پر شور
جهان ازگردکین چون شام دیجور
علی اکبر آن پیرانه عشق
کزو تکمیل شد سرمایه عشق
مهین شهزاده کز حسن رویش
بجان خورشید و مه خفاش کویش
زلعلش گوشه گیری آب حیوان
زچهرش خوشه چینی باغ رضوان
فروغ طور از رویش درخشی
ید بیضا بدستش جزیه بخشی
زقامت در قبا بالنده سروی
چه سروی کانبیا (؟) مفتون تذروی
صباح عیدش از رخ غم نهادی
شب قدرش زگیسو خانه زادی
چو دید از کید چرخ وکین دشمن
پدر رامانده یکتا همچو ذوالمن
زبی آبی شده از جسم تابش
زتاب غم روان از چشم آبش
بقتلش نیز خیلی دیوزاده
کمر بربسته و بازو گشاده
چنان آن غیرت الله مشتعل شد
که برق از اشتعال خود خجل شد
بعزم رزم تا نزد پدر رفت
پدر را هوش از و از بدر رفت
زمین بوسید وگفت ایجان امکان
وجودت واجب ایوان امکان
قضا خالیگر خدام بزمت
قدر سیلی خور ابطال رزمت
تن من بر روان زاندوه تنگ است
دلمرا آرزوی اذن جنگ است
مرا فانی کن اندر خویش با لذات
که التوحید اسقاط الاضافات
ترا تاکی غریب وزار بینم
بچشمت روز روشن تار بینم
چو شاهین این چنین سرگرم کین دید
بدور چشمش ازغم اشک غلطید
بناچار آنگهش اذن جدل داد
وزین برد او بحق عزوجل داد
که ای دانای هر رازی کماهی
بر این قوم از تو میخواهم گواهی
روان کردم کسی براین معسکر
که بد اشبه زخلقت بر پیمبر
چو ما را شوق دیدار نبی بود
زدیدارش دل فرسوده آسود
ولی اکبر بد انسان شور کین داشت
که نه جا بر فلک نه بر زمین داشت
فرو پوشیده خفتانی بقامت
که بر پا شد ار آن قامت قیامت
حمایل کرد تیغی بریسارش
که بد مریخ کمتر جان نثارش
بخواند اسب عقاب برنشستش
عقاب چرخ شد سرعت پرستش
زحل میخواست تا گیرد رکابش
ولی دل باخت از بیم عتابش
سپهرش رفت کآید غاشیه کش
ولی از صولتش افتاد در غش
بدین شایستگی شد تا بهیجا
و ازو هیجا بگردون جست ملجا
چوشد مردانه نزد آن عجایز
ندا در داد برهل من مبارز
توگفتی کاندر آن پیکارکس نیست
وگر هست اندر از بیمش نفس نیست
برآن خورشید عارض مات گشتند
پراکنده تر از ذرات گشتند
چو دید آن شاهزاده نی هماورد
برون آورد تیغ و جست ناورد
زبس افکند از آن اشرار کشته
عیان شد هر طرف از کشته پشته
اگر چه زویلان را تاب و تب بود
ولی افسوس کافزون تشنه لب بود
عنان پیچید سوز تشنه کامیش
بسوی خضر جان باب گرامیش
بگفت ای صد محیطت در هر انگشت
علی اکبرت را تشنگی کشت
مرا سنگینی آهن برافروخت
دلم از تف خورشید و عطش سوخت
شهش گفت ای پدر قربان جانت
بنه اندر دهان من زبانت
بخاتم نیز دادش قوت وقوت
که الفت بد عقیقش را بیاقوت
دوباره عزم پرخاش عدو کرد
رجز خوان از حقایق گفتگو کرد
بهر سو کز حسامش آتش انگیخت
سر از تن بد که چون برگ خزان ریخت
گرفتندش سپه اندر میانه
تنش شد تیر اعدا را نشانه
بناگه منقذبن مره دون
عمودش کوفت برفرق همایون
زبی تابی بیال اسب آویخت
فلک بین اسب او در خصم بگریخت
بقلب دشمن بد قلب بردش
بدست جم فکن دیوان سپردش
زدندش آنقدر با تیغ و ناوک
که شد صد پاره آن اندام نازک
چو کار از حد وسیل ازسد برون شد
پدر را خواند و از اسبش نگون شد
شهنشه اشک ریزان تاخت سویش
باشک از روی و مو شد گرد شویش
بگفت ای از رخ قد خلد و طوبی
پس از تو خاک غم برفرق دنیا
بقتلت دست شستند از خداوند
خدا پیوند شان برد ز پیوند
تنی زاهل خبر گوید که یک زن
دوید از خیمه گه بیرون بشیون
ولی من را نشاید داد فتوی
که زینب بود آن یا ام لیلی
شها جیحون که شد با تو درونش
بهر حال از محن آور برونش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در روز عاشورا، صحنهای پرشور و غمانگیز در میدان نبرد شکل میگیرد. علی اکبر، فرزند امام حسین (ع)، با عشق و شجاعت به میدان میرود تا در برابر دشمنان بایستد. او با زیبایی و دلیری خود، جذابیت و شرف را به نمایش میگذارد.
علی اکبر از پدرش امام حسین (ع) اذن جنگ میخواهد و با دلی پرخروش به مبارزه میپردازد. او درمییابد که نبرد دشواری در پیش دارد و دشمنان به دلیل ترس از او، از مبارزه طفره میروند. در این میان، علی اکبر به شدت تشنه میشود و دلتنگیاش افزایش مییابد.
زمانی که به جنگ ادامه میدهد، از سوی دشمنان مورد حمله قرار میگیرد و به شدت مجروح میشود. پدرش، امام حسین (ع)، با چشمانی اشکبار خود را به او میرساند و عواطف عمیقشان را نسبت به یکدیگر ابراز میکنند. نبرد به اوج خود میرسد و علی اکبر به شهادت میرسد و این مرگ، قلب امام حسین (ع) را میشکند.
این شعر به زیبایی و شکوهمندی رویدادهای عاشورا را به تصویر میکشد و عواطف و احساسات عمیق شخصیتها را در لحظات حساس نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در روز عاشورا، جهان به شدت غمگین و پرشور است، همانطور که شب تاریک و ظلمانی است.
هوش مصنوعی: علی اکبر، جوانی است که عشقش به کمال رسیده و ثمره عشق را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: یک شاهزاده زیبا که به خاطر زیباییاش، خورشید و ماه را هم تحت تأثیر قرار میدهد. مثل یک خفاش در سایهاش به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زیبایی و نرمی او مانند آب زلالی است که در گوشهای آرام گرفته و چهرهاش به گونهای است که میتواند میوههای بهشتی را بچیند.
هوش مصنوعی: زیبایی و نوری که از چهرهاش میتابد، مانند نور کوه طور است و در دستش نشانهای از قدرت و مقامی خاص به چشم میخورد که به همه چیز زندگی و سعادت میبخشد.
هوش مصنوعی: از قامت راست و زیبای تو، مانند سروی سرسبز و خوش قامت، چه زیباییای دارد! که حقیقتاً انسان را به خود جذب میکند و مجذوب میسازد.
هوش مصنوعی: صبح عید، غم را از چهرهات کنار زدی و شب قدر، تو را از دل خانهات بیرون آورد.
هوش مصنوعی: وقتی که از مکر زمانه و کینه دشمن پدر آگاه شد، رستم به یاد یکتا و منحصر به فرد بودن خود افتاد، مانند ذوالمن.
هوش مصنوعی: از اشکهای چشم که ناشی از غم است، رودی به وجود آمده که به شکل آبی از بدن جاری شده و نور و تابش آن را تحت تاثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: او با کمال بیرحمی آماده قتل اوست و با نیروی فراوان به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: چنان غیرت خداوند به شدت شعلهور شد که حتی برق از شدت نور آن شرمنده شد.
هوش مصنوعی: با اراده و تصمیم قوی، به میدان جنگ رفت تا نزد پدرش برود، اما پدرش از شدت هیجان متوجه او نشد و در جمع از او غافل شد.
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و گفت: ای جان، وجود تو الزامی است و شگفتیهای هستی به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: اگر قضا و قدر خدایان از میخانه بگذرد، زدن سیلی به صورت تو، به باطل کردن محوطه نبردت منجر میشود.
هوش مصنوعی: بدن من تحت فشار غم است و روح من به آزادی و اجازهی نبرد تمایل دارد.
هوش مصنوعی: مرا در خود ذوب کن و از لذتها بهرهمندم کن، زیرا یگانگی به معنای رهایی از وابستگیها و اضافات است.
هوش مصنوعی: تا کی تو را در حال بیتاب و تنها ببینم، در روشنایی روز چشمانت را تار ببینم؟
هوش مصنوعی: مانند یک شاهین که از شدت خشم و کینه متوجه اطرافش نمیشود، غم او چنان او را فرا گرفته که اشک از چشمانش جاری میشود.
هوش مصنوعی: در نهایت، او ناچار اجازه بحث را صادر کرد و از این موضوع، او به حقیقت و به درستی خدای بزرگ اشاره کرد.
هوش مصنوعی: ای آنکه به هر رازی آگاهی، از تو میخواهم که بر این گروه گواهی بدهی.
هوش مصنوعی: من کسی را به سوی این اردوگاه فرستادم که از نظر شکل و ظاهری شبیه پیامبر است.
هوش مصنوعی: زمانی که ما به دیدن نبی علاقهمند هستیم، دلمان از دلتنگی برای ملاقات او آسوده میشود.
هوش مصنوعی: ولی اکبر انسان بزرگی بود که احساس کینه و دشمنی عمیقی داشت، به طوری که جایگاهی در آسمان یا زمین نداشت.
هوش مصنوعی: این بیت به طور کلی به این معناست که اگر کسی با قامت بلند و استواری برپا شود، دیگرانی که به خواب رفتهاند و در غفلت هستند، نمیتوانند به راحتی او را نادیده بگیرند. در واقع، حضور قوی و باصلابت فردی میتواند توجه دیگران را جلب کند و آنها را از خواب غفلت بیدار کند.
هوش مصنوعی: تیغی را بر دوش خود حمل کرده که به خاطر زیبایی و ارزشش، کسی جان فدای او نمیکند.
هوش مصنوعی: اسب صدا میزند و عقاب بر رویش نشسته است، عقاب در آسمان چرخ میزند و به سرعت پرواز میکند.
هوش مصنوعی: زحل (سیاره) قصد داشت که به رکاب او (شخصیتی دیگر) بیفتد و از او پیروی کند، اما به خاطر ترس از واکنش تند و سرزنش او، دلش را باخت و نتوانست این کار را انجام دهد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آسمانش (پدیدههای غیرقابل پیشبینی) به زوال رفته است و نمیتواند بر مشکلاتش غلبه کند، اما در عین حال از قدرتش دچار افت شده و در وضعیتی ناخوشایند قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: با این شایستگی، او به جایی رسید که از آنجا به هر طرف پرواز کند و پناهگاه پیدا کند.
هوش مصنوعی: مردی شجاع به آن موجود عجیب نزدیک شد و با صدایی بلند گفت: "ای پهلوان، بیا نبرد کنیم!"
هوش مصنوعی: تو گفتی که در آن نبرد هیچ کس وجود ندارد و اگر هم باشد، به خاطر ترسش جرأت نفس کشیدن ندارد.
هوش مصنوعی: در برابر آن خورشید روی، چهرهها غرق در حیرت و شگفتی شدند و از یکدیگر دورتر از ذرات ریز گردیدند.
هوش مصنوعی: وقتی آن شاهزاده رقیبی را بیرون دید، شمشیرش را بیرون آورد و به نبرد رفت.
هوش مصنوعی: به دلیل اوضاع نابسامان و کارهای ناپسند برخی از افراد، در هر سو، تلفات و قربانیان به وضوح دیده میشوند و بر روی هم انباشته شدهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه مردم زویلا (زابل) شور و نشاط داشتند، اما افسوس که تشنگی آنها بسیار زیاد بود.
هوش مصنوعی: عنان زندگی و سرنوشت او به سمت خضر، نماد حیات و جاودانگی، کشیده شد؛ چرا که اشتیاق و عطش او به حقیقت و نجات روحش بسیار زیاد است.
هوش مصنوعی: میگوید ای کسی که صدها دنیای گوناگون را در دست داری، عطش در دل تو به اندازهای است که علی اکبر(ع) را به کام مرگ کشاند.
هوش مصنوعی: سنگینی آهن به من احساس گرما و فشار میدهد و از حرارت آفتاب و تشنگی دلم درونم میسوزد.
هوش مصنوعی: به پدر خود میگوید: ای پدر عزیز، جانم را فدای تو میکنم. حرفهایت را در دهان من بگذار تا من بتوانم آنها را بیان کنم.
هوش مصنوعی: او به انگشتری از عقیق با ارزش و قوت بخشید که محبتی را که به او داشت، با زیبایی و قدرت خاصی بیان کند.
هوش مصنوعی: دوباره دشمن به جنگ و جدال برخاست و با صدای رجزخوانی از حقیقتها و واقعیتها سخن گفت.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر جا که شمشیر حسام ضربه میزند، آتش و ویرانی برپا میشود و سر از بدن دشمن جدا میگردد، بهگونهای که مانند برگهای پاییز که درختان را ترک کرده و میریزند، سرها نیز بر زمین میافتند.
هوش مصنوعی: او در میان سپاه دشمن گرفتار شد و تیر دشمن به نشانهاش بر او نشست.
هوش مصنوعی: ناگهان به او ضربهای وارد شد که بر سرش فرود آمد.
هوش مصنوعی: از بیتابی و عدم آرامش او، اسبش را آماده کرده و بر آن سوار شده است، در حالی که آسمان نیز ناظر این وضعیت است و دشمن از او فراری شده است.
هوش مصنوعی: دل دشمن را به دست آورد و او را به دست جمشید سپرد و دیوان را به او واگذار کرد.
هوش مصنوعی: او را به شدت با تیغ و چاقو زدند که بدن لاغرش به تکههای زیادی تقسیم شد.
هوش مصنوعی: وقتی کار از کنترل خارج شد و معضل بزرگتر شد، پدر را فراخواند و از اسبش به زمین افتاد.
هوش مصنوعی: شاه، با چشمانی پر از اشک و غم، به سمت او شتافت و از زیبایی چهره و موهایش مجذوب گشت.
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که مانند رخسار تو، بهشت و درخت طوبی را تحت تاثیر قرار میدهد، پس از تو غم و اندوه بر سر دنیا نشسته است.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره میشود که برخی افراد که به اشتباه به قدرت و مادیات وابسته شدهاند، از ارتباط با خداوند دور میشوند و این جدایی باعث میشود که از رحمت و هدایت الهی محروم گردند. به عبارت دیگر، وقتی که انسانها به خودخواهی و دوری از ایمان روی میآورند، پیوند خود را با خدا از دست میدهند.
هوش مصنوعی: یک فرد نادان خبر میدهد که زنی از چادر بیرون دویده است و صدایی را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: ولی من شایسته نیستم که فتوا دهم، زیرا زینب یا ام لیلی در اینجا مقام و منزلتی بس والاتر دارند.
هوش مصنوعی: ای شها، جیحون که با تو درونش پر از درد و مشکلات شده، در هر حال میتوانی از این سختیها خارج شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.