ز بعد آنکه خسرو شاه باداد
سر فرهاد را با سنگها داد
نمی شد فکر اویش یک دم از دل
نبود از کار او یک لحظه غافل
نبود از محرمانش جمع بسیار
به جست و جوی اوشان غیر ازین کار
که می گفتند با خسرو همه راز
یکی نارفته می آمد یکی باز
چو حال کوهکن گفتند با شاه
که نصف از بیستون برداشت از راه
دگر شیرین چه نوع آمد به پیشش
چگونه برد سوی قصر خویشش
درافتاد آتشی در شاه کشور
کز آن آتش برون شد دودش از سر
بگفتا او که نیمی کوه برکند
کند آن نیم دیگر را به یک چند
خلاف شرط کردن نیست احسن
چه سازم با وی و با شرط او من
خلاف شرط بس کاری ست دشوار
ببایدکرد تدبیری درین کار
پس آنگه سخت در این کار درماند
ندیمان را و یاران پیش خود خواند
چو یاران را به مجلس با هم آورد
درین معنی به ایشان مشورت کرد
که این فرهاد نصفی کوه خارای
به ضرب دست و بازو کند از جای
چو از دست وی این آمد به دیدار
معین شد که خواهد کردن این کار
کنون این کار را تدبیر چه بود
پس از تدبیر، تا تقدیر چه بود
چو خسرو گفت این، یاران خسرو
عجب اندیشه ای کردند بشنو
چنین گفتند با شاه جوانبخت
که ای لایق به تو هم تاج و هم تخت
عجوزی را بباید کرد پیدا
بدو دادن ز شکر نان و حلوا
فرستادن به سوی بیستونش
سوی فرهاد کردن رهنمونش
که چون آنجا رسد گوید که مسکین
چه چندین می کنی جان بهر شیرین
تو آن کس کز برایش می کنی جان
ازین دنیای فانی یافت فرمان
که چون او بشنود این، در زمانش
برآید بی سخن فی الحال جانش
پس آنگه یک عجوزی نابکاری
طلب کردند و دادندش قراری
که گر این کار از دستت برآید
دهیمت خواسته چندان که باید
چو بشنید این سخن، فرهادکش،زود
روانه شد سوی فرهاد چون دود
دو نان گرم پر حلوای شکر
چه حلوای شکر، کز زهر بدتر
به هم پیچید وانگه بر میان بست
بر فرهاد مسکین رفت و بنشست
برآورد آه سردی آنگه از دل
که ای فرهاد سعیت هست باطل
مکن این جان که شیرین رفت در خاک
جهانی مرد و زن را کرد غمناک
ز مرگ او کسش سویت گذر نیست
ز بهر این از آن حالت خبر نیست
به عالم شد حدیث مرگ او فاش
به من دادند اینک، نان و حلواش
دریغ آن قامت و شکل و شمایل
که بر وی مرد و زن بودند مایل
دریغ آن هیات دلجوی چالاک
که از پا ناگهان افتاد در خاک
چو لختی گفت ازین، بیچاره فرهاد
به سر غلطان شد و در خاک افتاد
زمانی نیک از خود رفت و آنگاه
برآورد از دل آتش زده آه
که آه و صد هزار آه از دل من
دریغ از سعی های باطل من
گره از مشکل من بخت نگشود
تمام این عمر من باد هوا بود
درین اندیشه نغنودم همه عمر
به هرزه باد پیمودم همه عمر
عجب خرسنگی اندر راهم افتاد
و زان سعی من آمد باد بر باد
چو لختی گفت ازین فرهاد مسکین
بداد از داغ شیرین جان شیرین
جهانا تا کی این دستان طرازی
به دستان هر زمان صد مکر سازی
که خواهد جان ز دستت برد، چون جان
نبرد از دست دستان تو دستان
نبینم در نهادت غیر بیداد
ز تو فرهاد کش فریاد فریاد
نه تنها رفت فرهاد از تو در خاک
که کشتی خسروان دهر را پاک
ندادی هیچ شه را در جهان طشت
که بازش سر نبریدی در آن طشت
ز شیرینی ندید از تو کسی بهر
که کامش را نکردی باز چون زهر
بکشتی هر که را دادی دمی زیست
نخندید از تو کس کو زار نگریست
غمی را از دلی بیرون نکردی
که صد بارش دگر دل خون نکردی
چه خوش زد این مثل آن مرد باهوش
که چیزی کان بهایش نیست بفروش
متاع دهر را نبود بهایی
مخر آن را که نتوان برد جایی
مخر از شرم این کالای دوران
که گر روزی شود، نقصان کنی زان
ازین دنیا که یکسر نقش و زیب است
مخور بازی که سر تا پا فریب است
مرو از ره ز بازیهای ایام
که آن را نیست پایانی سرانجام
به جان کوش و کن از خاطر برونش
که دنیا نیست چیزی در درونش
خیال و خواب دنیا را وجودی
منه کاندر زیانش نیست سودی
میفت از رشته ایام در پیچ
که چون وابینی آن هیچ است بر هیچ
به بازی زمان زنهار مگرو
که هر لحظه کند بازیچه ای نو
ببین تا خویشتن را در نبازی
که دانایان ازین خوردند بازی
بدین مکاره با حکمت به سر بر
بمان بر جایش و بگدار و بگدر
بهی از وی مجو کو را بهی نیست
مقالاتش بجز طبل تهی نیست
جهان نبود به غیر از رنج و دردی
نباشد آخرش جز آه سردی
بیا یکباره کن این راه را طی
که شد کاووس ازو محروم و هم کی
نباید در کف این دون زبون شد
کزو تخت فریدون سرنگون شد
مخواه از او و گنج و مال او عون
که پس مرگ است از قارون و فرعون
نظر کردم ز آدم تا بدین دم
ندید از وی کسی جز محنت و غم
کسی گرداند از وی وقت خود شاد
که از وی هیچ وقتی ناورد یاد
مسیحاوار رخ تابد ازین دیر
به سوی عالم علوی کند سیر
جهان دیو است و دارد طبع آتش
بود دیوانگان را دل بدان خوش
جهان شهری ست پر از دیو مردم
مرو در وی وگر نه می شوی گم
تو با وی بد کن ار نیکی نماید
به رویش در ببند، ار برگشاید
مبر هرگز مر او را هیچ فرمان
هر آن چیزی که گوید کن، مکن آن
فلک طشتی ست مالامال از خون
زمین دشتی ست زو ره نیست بیرون
برو زین دشت دل برگیر و این طشت
فرو شو دست ازین طشت و ازین دشت
که می داند که این دور پیایی
بدین منوال خواهد بود تا کی؟
مشو آشفته از این برق و رعدش
که حکمتهاست در این نحس و سعدش
چو گردد کهنه دورش از روارو
به سر گیرد دگر ره دوری از نو
جهان داشی ست کانجا خاک مردم
زمانی کوزه می سازند وگه خم
فلک را کن قیاس از چرخ فخار
که هردم زو شود شکلی پدیدار
زمان هر گه که دوری با سر آرد
زند چرخی و دوری دیگر آرد
زجمشیدی به ضحاکی کند سیر
گهی در شر گراید، گاه در خیر
مخور بازی که نبود از زمان دور
حدیث ایرج و افسانه تور
مشو غافل که دیدم هست بسیار
بریده سردرین طشت نگونسار
اگر بینی بدی از دهر، مخروش
که سرها رفت در خون سیاووش
مباش ایمن اگر کردی خطایی
که خواهی دید از آن آخر جزایی
که دانا گفته است از هوشیاری
کشنده را کشند آخر به خواری
بد از خاطر به درکن زانکه آخر
شود پوشیده های دهر ظاهر
سلیمی در پناه عاشقی رو
کزو مشهور شد فرهاد و خسرو
مباش از عشق خالی یک زمانی
که یک دم زو همی ارزد جهانی
مبین جز مهر عشق از کل ذرات
که در عشق است عقل عاقلان مات
مجازی را ندانی عشق فرهاد
که عشقی زان ندارد هیچ کس یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان خسرو و فرهاد روایت میشود. خسرو، شاهی که به فرهاد (یک سنگتراش و کوهکن) دستور میدهد که کوه بیستون را بشکافد تا عشقش شیرین را به قصر بیاورد. پس از انجام نیمی از کار فرهاد، خسرو به او میگوید که طبق وعدهاش، کارش تمام نیست و نمیتواند شیرین را به دست آورد. از این رو، فرهاد دچار ناامیدی میشود و متوجه میشود که تمام تلاشهایش بیهوده بوده است.
بسیاری از یاران خسرو به او مشورت میدهند که فرهاد را فریب دهند و به او خوراکی (نان و حلوا) بفرستند که او را دچار یأس کند. فرهاد با دیدن این نان و حلوا به یاد شیرین و مشکلاتش میافتد و در دلش حسرت و اندوه عمیق میکشد. در نهایت، او به سرنوشت غمانگیز خود پی میبرد و متوجه میشود که زحماتش بیفایده بوده است.
در همین راستا، متن به فلسفهی زندگی و تجربههای انسانی اشاره میکند و هشدار میدهد که دنیا فانی و مملو از رنج و درد است. پیام کلی متن، عبرتآموزی از عشق و سختیهای زندگی است و تأکید بر این نکته که عشق حقیقی ارزشمندتر از همه چیز است.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه خسرو، شاه، سر فرهاد را با سنگها مجازات کرد، وضعیت به شدت تغییر کرد.
هوش مصنوعی: او همیشه در فکر او بود و هیچگاه از او غافل نمیشد.
هوش مصنوعی: او از میان نزدیکانش جمعیت زیادی نداشت و غیر از این کار، به دنبالش بودند.
هوش مصنوعی: غالباً میگفتند که با خسرو هیچ رازی وجود ندارد و همه چیز مشخص است؛ اما یکی میآمد و یکی دیگر میرفت که نشان میدهد هنوز هم چیزی پنهان است.
هوش مصنوعی: وقتی که حالِ کوهکن را به شاه گفتند که نیمی از کوه بیستون را از راه برداشت.
هوش مصنوعی: شیرین به چه شکل و با چه حالتی به ملاقات او آمده و چگونه او را به سمت قصر خود میبرد؟
هوش مصنوعی: آتش بزرگی در دل پادشاه کشور شعلهور شد و از آن آتش دودی برخاست که از سر او بیرون رفت.
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که نیمهای از کوه را از بین برده، میتواند نیمه دیگر آن را نیز در مدت کوتاهی از بین ببرد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه با او رفتار کنم، چون رعایت شرط او برایم ممکن نیست.
هوش مصنوعی: عمل کردن بر خلاف شرایط تعیین شده کار سختی است و باید در این زمینه تدبیر و فکر درست به کار برد.
هوش مصنوعی: پس از آن، در این کار دچار مشکل شدند و دوستان و همراهان خود را به نزد خود فراخواندند.
هوش مصنوعی: هنگامی که دوستان را در یک مجلس گرد هم جمع کرد، در این موضوع با آنها مشورت نمود.
هوش مصنوعی: فرهاد با تلاش و قدرت بازوهایش، نصفی از کوه را جابجا میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که از دست او این موضوع مشخص شد، در دیدار معین شد که چه اقدامی خواهد شد.
هوش مصنوعی: اکنون باید فکر کنیم که بعد از برنامهریزی، سرنوشت چه خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو این سخن را گفت، دوستانش با تعجب به فکر فرو رفتند و درباره آن تأمل کردند.
هوش مصنوعی: گفتند که ای پادشاه خوشبخت، تو لایق هستی که هم تاج و هم تخت را داشته باشی.
هوش مصنوعی: باید به پیرزنی که نیازمند کمک است، یاری رساند و به او از نعمتهای شیرین زندگی مثل نان و شیرینی بخشید.
هوش مصنوعی: فرستادن به سمت عشق بیستون، هدایت کردن او بهسوی فرهاد.
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا برسد، میگوید: ای بیچاره، چرا اینقدر برای به دست آوردن چیز شیرینی زحمت میکشی؟
هوش مصنوعی: تو همانی هستی که به خاطرش حاضر هستی جانت را در این دنیا فانی قربانی کنی و به دنبال رضایت او هستی.
هوش مصنوعی: وقتی او این را بشنود، بدون هیچ سخنی در آن لحظه جانش به حرکت در خواهد آمد.
هوش مصنوعی: سپس تصمیم گرفتند که یک زن پیر و ناتوان را پیدا کنند و به او وعدهای دادند.
هوش مصنوعی: اگر قادر به انجام این کار باشی، هر مقدار که بخواهی را به تو میدهم.
هوش مصنوعی: به محض اینکه فرهادکش این صحبت را شنید، به سرعت به سمت فرهاد رفت، مانند اینکه بخواهد به سرعت از جایی فرار کند.
هوش مصنوعی: دو نان گرم و شیرین که با شکر پر شده، چه شکر خوشمزهای که از زهر هم بدتر است.
هوش مصنوعی: پس از اینکه به هم پیچید، به آرامی برای فرهاد ضعیف و بیپناه رفت و در کنار او نشست.
هوش مصنوعی: زمانی که فرهاد تلاشش بیهوده است، از دل صدایی آه کشیده میشود.
هوش مصنوعی: این جان شیرین که از دست رفت، باعث غم و اندوه فراوانی برای مردان و زنان دنیا شد.
هوش مصنوعی: هیچکس به سوی تو نمیآید، سرانجام مرگ او مانع شده است، به همین دلیل هیچکس از حال و روز او اطلاعی ندارد.
هوش مصنوعی: خبر مرگ او در دنیا منتشر شد و حالا به من گفتهاند که اینک نان و حلوا برایش آماده کردهاند.
هوش مصنوعی: ای کاش آن زیبایی و اندام و قیافهای که مردان و زنان را جذب میکرد، در اختیار ما بود.
هوش مصنوعی: افسوس بر آن حالت دلپذیر و پرتحرکی که ناگهان از پا درآمد و در زمین افتاد.
هوش مصنوعی: فرهاد، پس از شنیدن این سخن، دچار پریشانی و ناراحتی شد و بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: زمان خوبی از وجود خود رفت و سپس از دل آتشین خود، نالهای بلند کرد.
هوش مصنوعی: از دل من، به شدت آه و افسوس میزید، در حالی که تلاشهای بیهودهام را به شدت احساس میکنم.
هوش مصنوعی: در تمام این مدت، بخت من هیچ مشکل من را حل نکرد و زندگیام همچون بادی گذرا بود.
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را در این فکر گذراندم که بیهوده به آواز باد گوش سپردم.
هوش مصنوعی: در مسیر من سنگی بزرگ قرار گرفت و تمام تلاش من بیثمر بود و همه کارهایم به باد رفت.
هوش مصنوعی: پس از مدتی گفتگو، فرهاد بیچاره از درد عشق شیرین، جانش را فدای آن کرد.
هوش مصنوعی: دنیا تا کی قرار است این دستان زیبای تو را به دستان هر کسی بسپارد و به او فریب بدهد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد جان تو را از تو بگیرد، هرگز نمیتواند، زیرا دستان تو قدرتی دارند که هیچ کس نمیتواند آن را بگیرد.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در درونت نباید وجود داشته باشد، ظلم است. اگر ظلمی از تو صادر شود، پس به خودت و به دیگران فریاد بزن.
هوش مصنوعی: نه تنها فرهاد از وجود تو رفته و در خاک مدفون شده است، بلکه او بر ناخوشیهای زمانه غلبه کرده و اثر آن را از بین برده است.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که اگر سلطانی در دنیا وجود داشته باشد، هیچکس نباید او را به خطر بیندازد و یا از مقام او کم کند. در واقع، بیاحترامی به مقام و قدرت او، همانند بریدن سرش در ظرفی است که به او تقدیم شده است. این نوع بیان، نشاندهنده اهمیت احترام به مقام و شخصیت افراد در جامعه است.
هوش مصنوعی: هیچکس از شیرینی تو بهرهای نبرده، چون تو کام او را برنگرداندهای؛ مثل اینکه تو در دل کسی زهر پاشیدهای.
هوش مصنوعی: هر کسی که به سرنوشتش دچار شده و در زندگیاش لحظهای را سپری کرده، از تو کسی نخواهد خندید اگر در حال ضعف و نزار بودنش را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: تو نتوانستی غمی را از دل بیرون برانی، که حتی با صد بار تلاش دیگر هم آن دل را به درد و رنج کشاندی.
هوش مصنوعی: این مثال به نوعی از کارها اشاره دارد که انسانهای زیرک و باهوش انجام میدهند. آنها میتوانند چیزهایی را که ارزش واقعی ندارند، به فروش برسانند و از آن سود ببرند. به عبارتی، افراد باهوش قادرند از موقعیتها بهرهبرداری کنند، حتی اگر آن چیزها ارزشی نداشته باشند.
هوش مصنوعی: دنیا چیزی ارزشمند نیست، آن را نگهدار برای کسی که نتواند آن را به جایی ببرد.
هوش مصنوعی: از شرم این نعمتهای زمانه خود را ناراحت نکن، زیرا اگر روزی به خلاصی از آن برسید، ممکن است چیزی از دست بدهی.
هوش مصنوعی: از این دنیا که تماماً پر از زیبایی و ظاهر فریباست، فریب نخور، زیرا همه چیز در آن فقط نمایشی است و واقعاً حقیقت ندارد.
هوش مصنوعی: از مسیر فعالیتها و سرگرمیهای دنیا دور نشو، زیرا این بازیها پایانی ندارند و همیشه ادامه دارند.
هوش مصنوعی: تلاش کن و از ذهنت بیرون برانش، زیرا دنیا درونش هیچ ارزش و محتوایی ندارد.
هوش مصنوعی: دنیا فقط یک خیال و خواب است و وجود آن برای من بیفایده است، زیرا در ضرر آن هیچ سودی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمان به مرور از دست میرود و به پیچیدگیهایی دچار میشود که وقتی به آن نگاه میکنی، متوجه میشوی که در واقع هیچ است و هیچ چیز در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از زمان مراقب باش که هر لحظه ممکن است تو را با یک تغییر جدید غافلگیر کند.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و بفهم که در چه رقابتی هستی که حکیمان و دانایان قبلاً از آن شکست خوردهاند.
هوش مصنوعی: با درایت و هوشمندی در مواجهه با این فریبها، بر جای خود استوار بمان و زمان را بگذران.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه از کسی که خوبی ندارد، خوبی نخواسته و انتظار نداشته باش. صحبتهای او جز صدای خالی چیزی نیست و ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا جز رنج و درد نیست و در نهایت جز حسرت و افسوس چیزی باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: بیایید این مسیر را یکجا طی کنیم، زیرا کاووس از آن دور شده و همگان نیز از آن محرومند.
هوش مصنوعی: نباید اجازه داد که در دامن شخصی حقیر و دون، به ذلت و پایین آمدن مقام رسید؛ زیرا این شخص همان کسی است که باعث سقوط تخت و حکومت فریدون شد.
هوش مصنوعی: از او و ثروت و داراییاش چیزی نخواهد، چرا که بعد از مرگ هیچیک از این财富ها به کار نخواهد آمد و سرنوشت کسانی همچون قارون و فرعون را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: به اطراف خود نگاهی انداختم و تا به این لحظه کسی را از آدمیت ندیدهام جز اندوه و درد.
هوش مصنوعی: کسی که زمانش را با کسی که هیچ وقت او را به یاد نمیآورد، شاد بگذراند، در واقع وقتش را بیهوده هدر داده است.
هوش مصنوعی: به دور از این دنیای مادی، چهرهای چون مسیح ظهور میکند و به سمت عالم بالا و معنوی حرکت میکند.
هوش مصنوعی: جهان همچون دیوی است که ذاتش آتشین است و تنها دیوانگان به این حالتی که دارد دل خوش میکنند.
هوش مصنوعی: جهان مانند یک شهر بزرگ است که پر از دیوان (خیر و شر) است. در این دنیا نباید به راحتی قدم بگذاری؛ زیرا اگر این کار را کنی، ممکن است گم شوی و راه خود را پیدا نکنی.
هوش مصنوعی: اگر او با تو بدی کرد، حتی اگر به ظاهر خوب رفتار کند، نباید به او اعتماد کنی و دل خود را به او بسپاری.
هوش مصنوعی: هرگز لازم نیست به او فرمان ببری؛ هر آنچه که میگوید، انجام نده.
هوش مصنوعی: آسمان مثل ظرفی است پر از خون زمین و این دشت، مکانی است که هیچ راه فراری از آن نیست.
هوش مصنوعی: از این بیابان دل را برگیر و این سطل را به زمین بگذار. از این سطل و این بیابان دست بکش.
هوش مصنوعی: کی میداند که این دور بازی، به همین شکل و شیوه تا چه زمانی ادامه پیدا خواهد کرد؟
هوش مصنوعی: نگران این رعد و برق نباش، چرا که در این رخدادهای خوب و بد، نکات و حکمتهایی نهفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که چیزی کهنه میشود، دوری از او به پایان میرسد و راهی جدید آغاز میشود.
هوش مصنوعی: جهان جایی است که در آن، خاک انسانها به هنگام ساختن کوزه و گاه ساختن خم (ظروف) به کار میرود.
هوش مصنوعی: آسمان را با چرخ فخار بسنج، زیرا هر لحظه از آن شکلی جدید و نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هر زمانی که دوری، سرنوشت تو را به دور دیگری میچرخاند و دوری جدیدی برایت به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان در زندگی ممکن است به سمت خوبیها و نیکیها برود و گاهی هم در مسیر بدیها و پرخاشگریها قدم بگذارد. تغییرات و تحولات زندگی انسان مانند حرکت از وضعیتهای مختلفی است که ممکن است بتواند در هر دو جهت پیش برود.
هوش مصنوعی: به جنگ و دعوا نپرداز، زیرا داستانهای ایرج و تور از زمانهای قدیم اتفاق نیفتادهاند و فقط افسانهاند.
هوش مصنوعی: مبادا غافل شوی، که دیدم چیزهای زیادی از این دنیای نابودشده بر زمین افتاده و پاره پاره شده است.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی بدی یا نامهربانیای را مشاهده کنی، زود فریاد نزن و اعتراض نکن، زیرا عواقب این کار میتواند خطرناک و خونین باشد.
هوش مصنوعی: اگر در کارهایتان اشتباهی کردید، گمان نکنید که از عواقب آن در امان هستید، زیرا در نهایت، پاداش آن عمل را خواهید دید.
هوش مصنوعی: انسان خردمند با آگاهی و تفکر میتواند دشمنی را که به او آسیب میزند، از پای درآورد، اما در نهایت این ضعف و حقارت اوست که باعث میشود در زندگیاش دچار مشکل شود.
هوش مصنوعی: بدیها را از ذهن خود پاک کن، زیرا در نهایت رازهای پنهانی دنیا آشکار خواهند شد.
هوش مصنوعی: در سایه عشق، سلیمی به آرامش رسید و به خاطر این عشق، فرهاد و خسرو به معروفیت رسیدند.
هوش مصنوعی: از عشق خالی نباش، حتی برای یک لحظه، چرا که یک لحظه عشق به اندازهی کل دنیا ارزش دارد.
هوش مصنوعی: مفسر نمیتواند جز عشق و محبت چیزی از تمام موجودات در عشق ببیند. عقل و خرد عاقلان از این عشق حیران و متحیر است.
هوش مصنوعی: اگر مجاز را نشناسی، عشق واقعی فرهاد را هم نمیدانی، زیرا هیچ کس به اندازه او چنین عشقی را تجربه نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.