گنجور

 
جامی

زمی تلخ سبویی که به دست آمده است

جان شیرین من باده پرست آمده است

توبه زهد چو با شیشه می کرده مصاف

لله الحمد که بر توبه شکست آمده است

سرو بالای تو تا خاسته از مسند ناز

صد بلا بر سر ارباب نشست آمده است

چه کشی ساعد سیمین ز کفم کین ماهی

بعد چل سالم ازین بحر به شست آمده است

خاکروبی درت خواست به عرشی پر خویش

مرغ جانم که بدین پایه پست آمده است

طعن میخواری جامی چه زنی کو ز ازل

بی می و میکده از عشق تو مست آمده است