سوی بیمار خود ای جان جهان دیر آیی
خواهی از غم بکشی زودش ازان دیر آیی
عمر بس زود رود جان چو رود دیرآید
چند چون عمر روی زود و چو جان دیر آیی
هست در زاویه سینه خیال تو مقیم
گرچه در دیده خونابه فشان دیر آیی
مرکز دایره حسنی و خوبان جهان
چشم بر راه تو لیکن به میان دیرآیی
آمدی زود ولی کام دلم دیر دهی
زودرس میوه ای اما به دهان دیرآیی
زود رفتی که نهان آیم ازان می ترسم
کآشکارا بروی زود و نهان دیرآیی
جامی از چنگ رسد زمزمه عشق چرا
گر نیی سنگ به فریاد و فغان دیرآیی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.