گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

برگل از سبزه خط غالیه بویی داری

چشم بد دور چه آراسته رویی داری

چه دلاویز بود زلف تو یارب که دراو

صد دل آویخته از هر سر مویی داری

با همه نیک بود خوی تو لیکن چو فتد

با منت کار چه گویم که چه خویی داری

چشم بهبود مدار ای که دل افتاده چو من

درکف فتنه گری عربده جویی داری

گوی گفتن ذقنت را سخن بیهوده ست

گوش تا چند به هر بیهده گویی داری

بس که گلچهره اسیر تو شد و لاله عذار

چون چمن پر گل و لاله سر کویی داری

واصل کعبه شدن حد تو نبود جامی

اینقدر بس که به راهش تک و پویی داری