گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

مرا هر لحظه زخمی بر دل از پیکان او بادا

اگر جانم رود گو رو بقای جان او بادا

اگر فرمان دهد خطش به خونریز وفاداران

چو خامه جمله را سربر خط فرمان او بادا

چو شب بر آستانش سر نهم ذوق غلامی را

به گردن طوقم از دم سگ دربان او بادا

به دامانش نشاید کرد کار خون فشان چشمم

به جاروب مژه فراشی میدان او بادا

چو از باد خزان باغ و بهار از هم فروریزد

بهار باغ عمرم غنچه خندان او بادا

همی رفت از لطافت خوی فشان واندر دعا خلقی

که کشت ناامیدان خرم از باران او بادا

بجز وصف جمالش نگذرد بر خاطر جامی

تماشاگاه جان عاشقان دیوان او بادا

 
sunny dark_mode