گنجور

 
جامی

خوش آن منزل که ماهی باشد آنجا

ز خیل حسن شاهی باشد آنجا

قبا گرددهزاران خرقه هر جای

که چون تو کج کلاهی باشد آنجا

به باغ ار بگذری سرو خرامان

کم از شاخ گیاهی باشد آنجا

برآن لب چون کند دل دعوی خون

زهر چشمم گواهی باشدآنجا

به کنج عاشقان آ کزتر و خشک

همین اشکی و آهی باشد آنجا

ز راه جاه و حشمت پا برون نه

که درهر گام چاهی باشد آنجا

گرانی برنتابد کویت آن به

که جامی گاه گاهی باشد آنجا