گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

آن تندخو که آمد خون ریختن فن او

گر خون من نریزد خونم به گردن او

هر دم چرا نهد رو دامن به پشت پایش

چاک است جیب جانم از رشک دامن او

طاق رواق عیشم گردد چو گاه گاهی

بینم نشان به راهی از نعل توسن او

گر زان دو رخ گشاید برقع درون خانه

عکس مه و خور افتد بیرون ز روزن او

شبها چو دور ازان رخ بینم به ماه ترسم

کز برق آهم افتد آتش به خرمن او

هرچند تن چو مویی از درد توست عاشق

بی درد تو مبادا یک موی بر تن او

جامی تو را نبیند جز چشم روشن خود

بادا هزار رحمت بر چشم روشن او

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode