ای ز لعل لب تو خون دل من
هیچ دل خون مباد چون دل من
آتشم در درون فکندی و هست
اخگری زآتش درون دل من
سوخت از سوز دل تنم ای کاش
رود از تن چو جان برون دل من
خط سبزت فسون سحر دمید
رفت در خط ازان فسون دل من
همچو صیدی اسیر قید شده ست
در سر زلف تو زبون دل من
جنبش طره تو دیده ز باد
گشته بی صبر و بی سکون دل من
جامی آمد جنون عشق فنون
هست در عشق ذوفنون دل من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.