در نعت بقا نیست کسی با تو مشارک
وجه تو بود باقی و باقی همه هالک
هرجا زده ز اسماء تو آدم دم انبا
«سبحانک لا علم لنا» گفته ملایک
از ظلمت زلفت نتوان برد برون راه
گر نور جمالت نشود رهبر سالک
در سلک مساکین تو سکان صوامع
وز خیل ممالیک تو شاهان ممالک
عابد ز تو محجوب به تکمیل عبادات
حاجی ز تو محروم به تحقیق مناسک
از عام کالانعام مجو همت پاکان
معراج ملائک نبود کار اولئک
باحرص و هوا نیست غزا طاقت واعظ
رعنای مجالس نبود مرد معارک
گفتی بدرآی از همه تا با تو درآیم
فالقلب فداء لک والروح کذلک
جامی به غم عشق تواز فضل تو افتاد
مولای کما کنت تفضلت فبارک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز نبود خار بشوری چو نمک
وز کاه چگونه می بسازند کسک؟
در بحر صفا گداختم همچو نمک
نه کف و ایمان نه یقین ماند و نه شک
اندر دل من ستارهای شد پیدا
گم گشت در آن ستاره هر هفت فلک
عهد من دل شکسته زینگونه سبک
مکشن که بود عهد عزیزان نازک
دانی که چو آبگینه ما را دلکی ست
آسان شکن و ساده و صافی و تنک
معشوق یکی عشق یکی عاشق یک
این هر دو یکی و در یکی نبود شک
یک ذات و صفات صد هزارش می دان
یک صد باشد به اعتباری صد یک
گر بگسلی از لذت تن همچو ملک
پرواز کند طایر روحت بفلک
از عرش فتاده یی بفرش از پی نفس
زنهار که تا نیفتی آخر بدرک
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.