دلم بی جمال تو نوری ندارد
جدا از وصالت سروری ندارد
ببین لاله را با همه باد در سر
که پیش تو چندان غروری ندارد
به می زان دهم نقد هستی که هر کس
نشد غایب از خود حضوری ندارد
تجلی طلب موسی توست جانم
که جز کوه اندوه طوری ندارد
به تلخی به سر می برد عمر شیرین
ز شیرین لبت هرکه شوری ندارد
ز رشک تو بستان چنان ماتمی شد
که گل گرچه سوریست سوری ندارد
ز خود نال جامی نه از خوبرویان
کسی بر تو در عشق زوری ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.