دل با غمت آشناییم داد
وز صبر و خرد جداییم داد
شب می مردم خیالت آمد
وز چنگ اجل رهاییم داد
تابد ز درونم آفتابی
تا داغ تو روشناییم داد
باد سر زلفت از رگ جان
تعلیم گره گشاییم داد
کرد آینه رخت تجلی
آیین خدا نماییم داد
بدنامی عشق تو خلاصی
از تهمت پارساییم داد
دریوزه کوی تو فراغت
از حشمت پادشاییم داد
سنگی که زدی پی شکستم
خاصیت مومیاییم داد
شوق تو غزال جامی آسا
آهنگ غزلسراییم داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.